نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 116
بود. پس از بازداشت هانى بن عروه، افراد قبيله مَذحِج، براى
آزادساختن او، قصر دار الإماره را احاطه كردند. ابن زياد، احساس خطر كرد و به
شُرَيح قاضى، دستور داد:
برو
و هانى را ببين و به مردم بگو كه او، زنده است.
شُرَيح،
به بازداشتگاه هانى آمد. هنگامى كه چشم هانى به شريح افتاد، در حالى كه خون بر
محاسن او جارى بود، فرياد زد: «اى خدا! اى مسلمانان! خاندانم نابود شدند. اهل
ديانت، كجايند؟ اهل شهر، كجايند؟» و هنگامى كه سر و صداى افراد قبيله خود را- كه
در بيرون دار الإماره براى آزادسازى او جمع شده بودند- شنيد، گفت: «اگر ده نفر به
اين جا بيايند، مرا نجات مىدهند». شريح قاضى، بدون توجّه به آنچه ديد و شنيد، به
طرف مردمى كه اطراف قصر را گرفته بودند، آمد و به آنها گفت:
امير،
وقتى از حضورتان و سخنانتان در باره بزرگتان (هانى)، مطّلع شد فرستاد كه پيش او
بروم. من هم پيش او رفتم و او را ديدم و امير به من دستور داد كه با شما ديدار كنم
و به شما بگويم كه بزرگتان زنده است و خبر كشته شدنش دروغ است[1].
عمرو
بن حَجّاج- كه رهبرى مردمِ گرد آمده در اطراف قصر را به عهده داشت-، با شنيدن سخن
شريح گفت: «الحمد للَّه كه او كشته نشده است!» و اطراف قصر را خالى كردند و رفتند.
گفتنى
است كه عمرو بن حَجّاج، برادر روعه، همسر هانى، و از طرفداران پر و پا قرص ابن
زياد بود كه با اين حيله، ابن زياد را از چنگ قبيله مَذحِج، رها ساخت.
بارى!
ابن زياد، با به كارگيرى سياستِ زر و زور و تزوير، شعلههاى انقلاب كوفه را در
نطفه خفه كرد، مسلم عليه السلام را كشت و فضاى سياسى- اجتماعى كوفه را چنان دگرگون
ساخت كه از مردم كوفه، سپاهى انبوه به كربلا فرستاد و حادثه خونين و بىنظير
عاشورا را پديد آورد.
[1] سخنان ايشان در ديدار
روحانيون و وعّاظ در آستانه ماه محرّم 1416 ق( 3/ 3/ 1374 ش).
نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 116