توكّل، وادار كردن بدن به عبوديت و بندگى، تعلق قلب به ربوبيت، آرامش
و اطمينان نسبت به كفايت نيازمندىها توسط پروردگار است، به گونهاى كه اگر بخشيد
سپاسگزار باشد و اگر منع كرد صبر پيشه كند و به آن راضى باشد.[1]
بر
اين اساس، اين تصور كه هنگام توكّل بر خدا بايد تمام خواستهها برآورده شود نادرست
است؛ زيرا توكّل به خدا براى انجام امور و دستيابى به اهداف، در صورت وجود منفعت و
مصلحت است؛ يعنى اگر هدف مورد نظر تأمين نمىشود، دليلش اين است آن هدف زيان و
خسران ديگرى را كه بزرگتر است متوجه انسان مىكند. اين همان مفهوم خشنودى به
نتيجه كار است كه گفتيم انسان متوكّل در هر حال از نتيجه كار خشنود است، چه به
آنچه مىانديشيد رسيده باشد و چه از آن باز مانده باشد؛ زيرا مىداند كه خداوند جز
خير و صلاح او را نمىخواهد و از باطن و سرانجام خواستههاى بندهاش آگاه است. پس
اگر بنده بر او توكّل كند و در عين حال خواستهاى داشته باشد كه براى او زيانبار
است، خداوند آن خواسته را مستجاب نخواهد كرد. قرآن كريم نيز اين معنا را در آيه
216 سوره بقره اين گونه بيان كرده است: «شايد چيزى خوشايندتان نباشد، حال آن كه
براى شما خوب است؛ و شايد چيزى را دوست داشته باشيد، حال آن كه براى شما بد است؛
بدانيد كه خدا به آنچه براى شما سودمند است آگاه است و شما نمىدانيد».[2]