2- عمر مىگفت: اگر نه اينكه از افزودن چيزى بر كتاب خدا بيمناكم حكم رجم را در مصحف مىنوشتم؛ زيرا مىترسم اقوامى بيايند و اين حكم را در كتاب خدا نيابند لذا به آن كفر بورزند ...[1].
بنابراين عمر واقعا اين عبارت را آيه قرآن نمىدانست و مىخواست بدين طريق حكم را حفظ كند. و اين كار وى مشابه برخورد وى با مسئله شارب خمر و ميقات اهل عراق است. حسن نقل مىكند كه: عمر تلاش مىكرد تا در مصحف بنويسد: رسول خدا- ص- به شراب خوار هشتاد تازيانه زد و براى اهل عراق «ذات عرق» را به عنوان ميقات تعيين كرد[2].
ثالثا: آبيارى در اين مورد مىگويد: «... گمان مىكنم اگر عمر واقعا اين عبارت را به عنوان آيه از پيامبر- ص- شنيده بود از پا نمىنشست تا آن را در مصحف بنويسد.
وانگهى آيا كس ديگرى با عمر اين آيه را نشنيده بود تا شاهد عمر در ادعايش باشد- اگر شهادت عمر به تنهايى كافى نبود-؟! اين مسئله با روحيه حقيقتجويى صحابه مغاير است. و با قضاياى پيامبر يا قارئين و همچنين فكر سليم منافات دارد. و ما مىخواهيم تنها كسانى كه فكر و عقل سليم دارند به مباحث قرآنى بپردازند ...»[3].
رابعا: دليل اخص از مدعاست و ما نمىتوانيم تناقض خليفه دوم را رفع كنيم. عمر از طرفى مىترسد كه مردم اساسا حكم رجم را منكر شوند لذا مىگويد: پيامبر- ص- ابو بكر و خودش اين حكم را اجرا كردهاند. و از طرف ديگر براى اثبات سخن خود دليلى مىآورد كه فقط رجم شيخ و شيخه را ثابت مىكند. و خود وى مىداند مردم دليل وى را بيشتر انكار مىكنند و خواهند گفت: عمر در كتاب خدا دست برده است و بدان چيزى افزوده است كه در آن نبوده است. بنابراين عمر اين حكم را نازل بر پيامبر- ص- مىداند و آن را حكمى خدائى تلقى مىكند. نه اين كه آيهاى از قرآن باشد. و شايد روايت زير مطلب را بيشتر توضيح دهد.
از عبد الرحمن بن عوف منقول است كه گفت: عمر بن خطاب روزى براى مردم
[1] جامع الصحيح/ ترمذى، ج 4، ص 38. سنن بيهقى، ج 8، ص 213. كنز العمال، ج 5، ص 239 و 240 به نقل از: بيهقى و ترمذى.