امير المؤمنين عليه السلام در اينجا تعبير زيبايى مىكند و مىفرمايد: مؤمن در صحنه زندگى و در برابر حوادث، مانند سواركارى است كه سوار بر اسب شده است. اسب را رام كرده و افسارِ آن را در دست گرفته است. راهش را تعيين كرده و آن را مىشناسد.
مؤمن چون سواركارى است كه اختيار مركبِ خويش را در دست دارد و مركبش را به هر سو كه بخواهد، مىبَرَد و چون راه را مىشناسد، به هدف مىرسد.
اما آنان كه دلهاشان از ايمان و تقوا خالى است، مانند سواركارى هستند كه بر اسبى چموش و بدون افسار نشسته است. نه هدف را مىشناسد و نه مىتواند مركبِ خود را مهار كند.
اين اسب در كجا و در چه زمانى سواركارش را بر زمين خواهد كوبيد، فقط خدا مىداند.
همچنين امير المؤمنين عليه السلام در باره تقوا فرمودهاند:
بعضىها گمان مىكنند كه ايمان و تقوا محدوديت و محروميت مىآورد. مىگويند:
انسان مسلمان و متقى يك انسانِ محروم است؛ زيرا بسيارى از كارهايى را كه دوست دارد انجام دهد، نمىتواند انجام دهد.
اين عدّه مىگويند: بسيارى از انسانها دلشان مىخواهد مشروب بخورند، هرزگى كنند، بىعفتى كنند و ... اما انسان مؤمن نمىتواند اين كارها را انجام دهد؛ زيرا تقوا به او اجازه اين كارها را نمىدهد. پس تقوا و ايمانْ موجبِ محروميت مىشوند.
باز همين عده مىگويند: وقتى كه انسانْ ايمان نداشته باشد، هيچ مانعى بر سرِ راهش وجود ندارد. هر جا كه دلش خواست مىرود.
هر چه دلش خواست مىخورد و هر كارى دلش خواست انجام مىدهد. پس نتيجه بىتقوايى و بىايمانى، آزادى و راحتىِ انسان است.
بسيارى از كسانى كه به ايمان و تقوا رو نمىآوردند، علتش اين است كه گمان مىكنند اگر با تقوا و مؤمن شدند، آزادىِ خود را از دست مىدهند و محدود و محروم مىشوند و همچنين مجبور مىشوند بعضى از تكاليف مانند نماز را انجام دهند.
اين استدلالى كه اين عدّه مىكنند، اشتباه است؛ زيرا اگر اين استدلال درست بود، انسان بايد تمام قوانين و مقرّرات را دور مىريخت؛ زيرا همه آنها به نوعى آزادىِ بشر را محدود مىكنند.
به عنوان مثال، مقرّرات بهداشتى را در نظر بگيريد. مقررات بهداشتى مىگويند: فلان غذا ضرر دارد؛ نبايد آن را خورد. فلان غذا آلوده است؛ بايد از آن اجتناب كرد. با دستِ كثيف نبايد غذا خورد. پس مقرّرات بهداشتى هم محروميت و محدوديّت مىآورند. آيا آنها را هم بايد دور ريخت؟!
تمام قوانين و مقرّرات و آداب و رسوم مانند مقررات بهداشتى و تقوا و ايمان هستند.
آيا آن چيزى كه نتيجه آنها است، در حقيقتْ محدوديت است يا مصونيت؟
قوانين و مقررّات مختلف، بشر را از خطا و لغزش و ضررهاى مختلف مصون مىدارند نه اينكه آزادىِ بشر را از او سلب كنند و او را اسير و محدود كنند.
به همان دليل كه انسانْ قوانين، مقرّرات، ضوابط، علم و بهداشت را نمىتواند كنار بزند تا بى قيد و رها شود، ايمان و تقوا را هم نمىتواند كنار بزند؛ زيرا زندگىاش سراسر خطا و لغزش خواهد شد. علاوه براينكه نتيجه ايمان و تقوا نسبت به ساير قوانين، در بخش بسيار مهمترى از زندگىِ انسان ظاهر مىشود.
موضوع نقش ايمان و تقوا در حلّ مشكلات زندگى بشر، بسيار مهم است؛ اما در اينجا فرصت نبود كه بيش از اين در باره آن صحبت كنم. به عنوان نتيجه اين بحث،
[1]-/ ر. ك: نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، خطبه 230، ص 263.
[2]-/ مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج 70، ص 284، باب 56، روايت 6.