دستورهای آن، چیزی نیست.» کسانی که در انجام دستورهای اسلام، راه تبعیض را پیش میگیرند و هر جا که آن را مخالف خواستههای درونی خود مییابند، فورا زبان به اعتراض گشوده و به بهانههای مختلفی از آن شانه خالی میکنند، چنین گروهی فاقد انضباط اسلامی بوده و دارای تسلیم واقعی- که اساس و ریشه اسلام است- نیستند. فرماندهی جوان نورسی به نام «اسامة بن زید» که بیش از بیست [1] سال نداشت، گواه زنده گویایی برای موضوع ما است، زیرا ریاست وی بر گروهی از صحابه که از نظر سن چند برابر او بودند، بسیار سخت و گران آمد. آنان، زبان به طعن و اعتراض گشودند و سخنانی گفتند که همگی حاکی از فقدان روح تسلیم و نداشتن انضباط سربازی در برابر فرمانده کل قوای اسلام «پیامبر» بود. محور گفتار آنان این بود که پیامبر، جوان کم سنی را بر بزرگی از صحابه فرمانده قرار داده است. [2] ولی آنان از نکات و مصالح ارزنده این کار غافل بوده و همه کارها را با عقل کوچک خود سنجیده و با مقیاسهای شخصی خود، اندازهگیری میکردند. با اینکه آنان از نزدیک احساس مینمودند که پیامبر در بسیج کردن این سپاه میکوشد، ولی دستهای مرموزی حرکت سپاه را از لشکرگاه «جرف» به تأخیر میانداخت و به طور پنهانی کارشکنی میکرد. روزی که پیامبر پرچم جنگ را برای «اسامه» بست، فردای آن روز با سر درد سخت و تب شدیدی در بستر افتاد. این بیماری، چند روزی ادامه داشت که سرانجام به رحلت آن حضرت انجامید. پیامبر در بستر بیماری بود که آگاه شد در حرکت سپاه از لشکرگاه، کارشکنیهایی میشود و گروهی به فرماندهی اسامه، طعن میزنند. وی از این جریان، سخت [1]. برخی از سیرهنویسان مانند حلبی، سن او را هفده نوشته و برخی دیگر هیجده نوشتهاند. بالأخره همگی اتفاق دارند که سن او در این روز از بیست سال متجاوز نبود. [2]. الطبقات الکبری، ج 2، ص. 12.