اگر او در جلسه بعد گروه مسلحی دید، بیمناک نشود و تصور کند که سلاحها برای گروگذاری به آنجا آورده شده است. ابو نائله مجلس را ترک کرد و به سراغ گروهی رفت که میبایست همراه آنان مجددا به خانه کعب روند و به عنوان خرید خواروبار و گرو گذاردن سلاح نقشه خود را عملی سازند. شب هنگام، گروه یاد شده تصمیم گرفتند به خانه کعب روند. خانه کعب در میان قلعهای بود که در آن زندگی میکرد. ابو نائله از پشت در قلعه، فریاد زد و کعب برای باز کردن در، از اتاق بیرون آمد، در حالی که همسر جوانش سعی داشت که مانع رفتن او شود و میگفت: من از این ندا احساس خطر میکنم. کعب در را باز کرد و با گروهی که به ظاهر برای خرید خواربار آمده بودند، مشغول گفتوگو شد و از هر دری سخن به میان آمد و مجلس انسی برای او فراهم شد. آنگاه ابو نائله درخواست کرد باقیمانده شب را به سوی «شعب العجوز»- دره پیرزن- بروند و جلسه انس را ادامه دهند. همگی به راه افتادند، در میان راه ابو نائله دست خود را میان موهای بناگوش کعب فرو برد و آن را بویید و سپس گفت: «تا امشب چنین بوی خوشی را استشمام نکرده بودم». یک بار دیگر نیز این برنامه تکرار شد و بالأخره، بار سوم دست خود را میان موهای بناگوش او فرو برد و موهای او را محکم گرفت و به یاران خود گفت: «بکشید، دشمن خدا را بکشید!». در این موقع شمشیرها بر بدن آن «مفسد» فرود آمدند و فریادهای وی سودی نبخشید. ابو نائله نیز با کاردی که همراه داشت، زیر ناف او فرو برد و او را نقش زمین کرد. آنگاه جسدش را ترک کردند و راه خود را در پیش گرفتند. وقتی به قبرستان «بقیع» رسیدند، همگی تکبیر گفتند و از این طریق اطلاع دادند که نقشهشان را عملی ساختهاند. بدین طریق عنصر خطرناکی از سر راه مسلمانان برداشته شد. [1] [1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 51، 58 و واقدی، المغازی، ج 1، ص 184 و 190.