پایهای رسانید که در اشعار خود از زنان مسلمان نام میبرد و از آنها هتک احترام میکرد؛ چنین فردی مصداق روشن «مفسد فی الارض» بود و سرانجام پیامبر تصمیم گرفت که شرّ او را از سر مسلمانان کوتاه سازد و انجام آن را به «محمد مسلمة» واگذار کرد. او برای نابودی کعب نقشه جالبی طرح کرد و گروهی را تشکیل داد که در میان آن گروه، «ابو نائله» برادر رضاعی کعب را نیز شرکت داد، تا از این طریق بتواند نقشه خود را اجرا کند. برادر رضاعی «کعب» نزد او رفت. آنان ساعتی با هم سخن گفتند و شعر خواندند، آنگاه ابو نائله رو به او کرد و گفت: «رازی دارم که میخواهم به تو بگویم، ولی باید آن را پوشیده داری و آن راز این است که این مرد (پیامبر) شهر ما را هدف تیر بلا قرار داده است. عرب با ما به دشمنی برخاسته و همگی بر ضد ما متحد شدهاند. اکنون خانوادههای ما به سختی افتاده و بیچاره شدهاند». در این موقع «کعب» در تصدیق ابو نائله گفت: «من قبلا این مطلب را به شما گفته بودم. اکنون از من چه میخواهی؟!» ابو نائله جواب داد: «آمدهام مقداری خوار و بار بخرم و چون پول نقد ندارم، از ما چیزی را گرو بگیر و از در نیکی وارد شو». کعب گفت: «آیا حاضری زنان خود را گرو بگذاری؟» ابو نائله گفت: «آیا این صحیح است که زنان خود را نزد تو بگذارم، در حالی که تو فرد جوان و زیبای یثربی؟» کعب گفت: «پس پسران خود را گرو بگذار». ابو نائله گفت: «آیا میخواهی مرا رسوا کنی؟» [1] آنگاه افزود: «فقط من نیستم که خواهان خرید خواربارم، گروهی با من در این مورد همفکرند، آنان نیز مایلند از شما خوارباری بخرند و در مقابل بهای آن، اسلحه گرو بگذارند». کعب گفت: «مانعی ندارد». البته هدف از طرح گروگذاری اسلحه این بود که [1]. از درخواستهای کعب که در برابر بهای خواربار، زنان و فرزندان افراد مسلمان را گرو بگیرد، پایه وقاحت و سنگدلی او روشن میگردد. پیداست که صحیح نیست چنین فردی با این روحیه در میان مسلمانان آزادانه زندگی کند و دشمنان را علیه آنان تحریک کند و با اشعار خود که تأثیر عجیبی در روحیه ملت عرب دارد وضع را آشفته سازد.