شمشیر بر فرق تو میزند و محاسن تو را با خون سرت رنگین میکند. 7. پیامبر پس از یأس از کاروان به مدینه بازگشت. هنوز ده روز از توقف پیامبر در مدینه نگذشته بود که گزارش رسید «کرز بن جابر» بر شتران و گوسفندان مدینه دستبرد زده است. برای تعقیب این مرد غارتگر، پیامبر با گروهی تا ناحیه «بدر» آمد و بدون اخذ نتیجه برگشت و تا آخر ماه شعبان در مدینه ماند. [1] 8. در ماه رجب سال دوم هجرت، هشتاد نفر از مهاجران را به فرماندهی «عبد اللّه بن جحش» برای تعقیب کاروان اعزام کرد. هنگام حرکت، نامهای به دست فرمانده داد و گفت: پس از ورود در راهپیمایی، این نامه را باز کن و به مضمون آن عمل کن [2] و هیچ یک از یاران خود را به اکراه وادار به کاری مکن. وی پس از دو روز راهپیمایی نامه را باز کرد و دید که پیامبر چنین دستور داده است: هنگامی که به نامه من نگاه کردی راه خود را پیش گیر و در سرزمین «نحله» که میان مکّه و طائف است فرود آی. در آنجا در انتظار قریش بنشین و از تصمیمها و خبرهایشان آگاه باش. وی طبق مضمون نامه عمل کرده و تمام یارانش نیز از او پیروی کردند و در آن نقطه فرود آمدند. در آن هنگام کاروان قریش به سرپرستی «عمرو خضرمی» از طائف به مکّه بازمیگشت. مسلمانان که در نزدیکی آنان منزل کرده بودند؛ برای اینکه دشمن از اسرارشان آگاه نشود، سرهای خود را تراشیدند تا دشمن تصور کند که اینها برای مراسم زیارت خانه خدا عازم مکّه هستند. قریش با دیدن این منظره اطمینان یافته و به هم دیگر گفتند: آنان عازم «عمره» هستند کاری با ما ندارند. [3] در این هنگام مسلمانان با تشکیل یک شورای جنگی، به تبادل نظر پرداختند. [1]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 601 و الطبقات الکبری، ج 2، ص 9 و برخی این حادثه را جزء غزوه شمردهاند که در تاریخ به نام غزوه سفوان یا غزوه «بدر اولی» نامیده میشود. [2]. میگویند تا جنگ دوم جهانی به سربازانی که خدمت سربازی را به پایان میرساندند، همراه گواهینامه پایان خدمت، نامهای سربسته میدادند و به عنوان یک امانت نظامی میسپردند و توصیه میشد که فقط هنگام بسیج عمومی باز کرده و طبق مضمون آن رفتار کنند. [3]. عمار لا بأس علیکم منهم.