هرگونه نگرانی، جعفر بن ابی طالب گفت: من آنچه را از راهنما و پیامبر خود شنیدهام بدون کم و زیاد خواهم گفت. زمامدار حبشه، رو به جعفر کرده و گفت: چرا از آیین نیاکان خود دست برداشتهاید و به آیین جدید که نه با دین ما تطبیق میکند و نه با کیش پدران خود، گرویدهاید؟ «جعفر بن ابی طالب» چنین پاسخ داد: ما گروهی بودیم نادان و بتپرست؛ از مردار اجتناب نمیکردیم، پیوسته به گرد کارهای زشت بودیم، همسایه پیش ما احترام نداشت، ضعیف و افتاده محکوم زورمندان بود، با خویشاوندان خود به ستیزه و جنگ برمیخاستیم. روزگاری به این منوال بودیم، تا اینکه یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت، برخاست و به فرمان خدا ما را به توحید و یکتاپرستی دعوت کرد و ستایش بتان را نکوهیده شمرد و دستور داد در رد امانت بکوشیم و از ناپاکیها اجتناب ورزیم و با خویشاوندان و همسایگان، خوشرفتاری کنیم و از خونریزی و آمیزشهای نامشروع و شهادت دروغ، خیانت در اموال یتیمان و نسبت دادن زنان به کارهای زشت، دور باشیم. او به ما دستور داد: نماز بخوانیم، روزه بگیریم و مالیات ثروت خود را بپردازیم. ما به او ایمان آورده، به ستایش و پرستش خدای یگانه برخاستیم و آنچه را حرام شمرده بود، حرام و حلالهای او را حلال دانستیم، ولی قریش در برابر ما قیام کردند و روز شب ما را شکنجه دادند، تا ما از آیین خود دست برداریم و بار دیگر سنگها و گلها را بپرستیم، گرد خبایث و زشتیها برویم. ما مدتها در برابرشان مقاومت کردیم تا آنکه تاب و توانایی ما تمام شد. برای حفظ آیین خود، دست از مال و زندگی شسته به خاک حبشه پناه آوردیم. آوازه دادگری زمامدار حبشه، بسان آهنربا ما را به سوی خود کشانید و اکنون نیز به دادگری او اعتماد کامل داریم. [1] [1]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 54- 55؛ و تاریخ طبری، ج 2، ص 73.