بیان شیرین و سخنان دلنشین «جعفر» به اندازهای مؤثر افتاد که شاه با چشمانی گریان از او خواست تا مقداری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخواند. جعفر، آیاتی چند از آغاز سوره «مریم» را خواند و به خواندن آیات این سوره ادامه داد و نظر اسلام را درباره پاکدامنی مریم و موقعیت عیسی روشن ساخت. هنوز آیات سوره به آخر نرسیده بود که صدای گریه شاه و اسقفها بلند شد و قطرههای اشک، محاسن و کتابهایی را که در برابرشان بود، تر نمود. پس از مدتی، سکوت مجلس را فراگرفت و زمزمهها خوابید؛ شاه به سخن درآمد و گفت: گفتار پیامبر اینها و آنچه را که عیسی آورده است، از یک منبع نور سرچشمه میگیرند [1]، بروید، من هرگز اینها را به شما تسلیم نخواهم کرد. این مجلس بر خلاف آنچه وزیران و نمایندگان قریش میپنداشتند بر ضرر آنها تمام شد و روزنه امید باقی نماند. عمرو عاص که یک فرد سیاسی و حیلهگر بود، شب با دوست خود «عبد اللّه بن ربیعه» به گفتوگو پرداخت و به او چنین گفت: ما باید فردا از راه دیگر وارد شویم، شاید این طریق به قیمت جان مهاجران تمام گردد. من فردا به زمامدار حبشه میگویم که رئیس این مهاجران عقاید مخصوصی درباره عیسی دارد که هرگز با مبانی و اساس نصرانیت سازگار نیست. «عبد اللّه» او را از این کار بازداشت و گفت در میان این افراد، کسانیاند که با ما خویشی دارند، ولی سخن او در این باره مؤثر نیفتاد. آنان، بار دیگر فردای آن روز به دربار شاه با همه وزیران بار یافتند. این بار به عنوان دلسوزی و حمایت از آیین رسمی کشور «حبشه» از عقاید مسلمانان درباره حضرت مسیح انتقاد کردند و گفتند: این گروه درباره عیسی عقاید مخصوصی دارند که هرگز با [1]. انّ هذا و ما جاء به عیسی لیخرج من مشکاة واحدة.