قریش، اسلام حمزه را بزرگترین عامل ترقی و تقویت مسلمانان دانستند؛ [1] از این جهت، به فکر تهیه نقشههای دیگری افتادند که بعدا به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت. برخی از مورّخان مانند ابن کثیر شامی [2] اصرار دارد که برساند: «عکس العمل اسلام «ابو بکر» و «عمر» کمتر از انعکاس اسلام حمزه نبوده و اسلام این دو خلیفه بزرگ، وسیلهای برای عزت و تقویت مسلمانان و آزادی آنان گردید». البته بیتردید هر فردی به سهم خود در تقویت و نفوذ اسلام مؤثر بود و هیچگاه نمیتوان گفت که عکس العمل اسلام این دو خلیفه به اندازه تأثیر اسلام حمزه بود، زیرا حمزه کسی است که وقتی شنید، بزرگ قریش به رسول گرامی ناسزا گفته، بدون اینکه کسی را از مقصد خود آگاه کند، به سراغ ناسزاگو رفت و از او سخت انتقام گرفت و کسی جرأت نکرد که در برابرش مقاومت کند. سیرهنویس بزرگ اسلام، «ابن هشام» درباره ابو بکر مطلبی را نقل میکند که حاکی از آن است روزی که ابو بکر در جرگه مسلمانان وارد شد، نه از خود میتوانست دفاع کند و نه از پیامبر. متن جریان از این قرار است: «روزی رسول اکرم از کنار اجتماع «قریش» میگذشت، یک مرتبه قریشیان از هر طرف او را احاطه کردند و هر کدام به عنوان تمسخر سخنان پیامبر را درباره بتان و روز رستاخیز، بازگو کرده و گفتند که تو چنین میگویی؟ ... رسول گرامی در پاسخ آنها چنین فرمود: «نعم أنا الّذی أقول ذلک؛ آری! گوینده اینها من هستم.» از آنجا که قریش میدان را از هرگونه مدافع خالی دیدند، تصمیم گرفتند که او را بکشند، لذا مردی جلو آمد، اطراف لباسهای پیامبر را گرفت. ابو بکر در کنار پیامبر بود به یاری پیامبر برخاست؛ در حالی که گریه میکرد و میگفت: «أ تقتلون رجلا أن یقول ربّی اللّه؟ آیا شایسته است که مرد موحّدی را بکشید.» سپس (روی عللی) از [1]. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 56. [2]. البدایة و النهایه، ج 3، ص 26- 32.