پیامبر دست برداشتند و پیامبر راه خود را پیش گرفت و ابو بکر با سری شکسته روانه خانه خود شد. [1] این تاریخ هرگاه گواه بر عواطف و علاقه خلیفه به پیامبر باشد، پیش از همه شاهدی محکم بر ناتوانی او است که آن روز نه دارای قدرت و نیرو بود و نه چندان شخصیت اجتماعی داشت و چون هر نوع اقدام بر ضد پیامبر عواقب بدی داشت؛ از اینرو، او را رها کرده و شدت عمل را متوجه ملازم او نمودند و سرش را شکستند و هرگاه شما جریان حمزه و رشادت و شجاعت او را در کنار این سرگذشت بگذارید؛ در چنین صورتی میتوانید قضاوت کنید که در صدر اسلام، عزت و قوت اسلام و ترس و اندیشه کافران بر اثر اسلام کدام یک از این دو نفر بوده است. اسلام «عمر» نیز مانند دوست دیرینه خود قدرت دفاعی مسلمانان را نیرومندتر نکرد. روزی که او اسلام آورد، اگر «عاص بن وائل» نبود، نزدیک بود خون خلیفه ریخته شود، زیرا او به گروهی که قصد کشتن «عمر» را داشتند، چنین گفت: از مردی که برای خود آیینی اختیار کرده است چه میخواهید؟ تصور میکنید که قبیله عدی به آسانی وی را تسلیم میکنند؟ [2] این جمله حاکی از آن است که ترس از قبیله وی سبب شد که دست از او بردارند و دفاع قبایل از بستگان خود یک رسم فطری و معمولی بوده که در آن بزرگ و کوچک یکسان بودند. آری، پایگاه دفاعی مسلمانان خانه بنی هاشم و سنگینی کار بر دوش ابو طالب و خاندان وی بود وگرنه افراد دیگری که به مسلمانان میپیوستند، چندان قدرت دفاع از خود نداشتند، تا چه رسد که اسلام آنان سبب عزت و اعتلای مسلمانان گردد. [1]. سیره ابن هشام، ج 1، ص 31. طبری تمام جریان خبر شکسته شدن سر خلیفه را در تاریخ خود، ج 2، ص 72 نقل کرده است. [2]. رجل اختار لنفسه أمرا فما ذا تریدون؟ أ ترون؟ بنی عدی بن کعب یسلّمون لکم صاحبه هکذا؟ «سیره ابن هشام، ج 1، ص 317».