سرگرم تجارت شود و پیامبر خدا هم به تحصیل بپردازد. 4. اگر برادرزاده «ابو طالب» از راهب مطالبی فرا میگرفت، به طور مسلم در میان «قریش» معروف میگشت و همگی آن را پس از بازگشت نقل میکردند. علاوه، خود پیامبر در برابر قوم خود نمیتوانست ادعا کند که مردم، من أمّی و درس نخواندهام؛ در حالی که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم رسالت خود را با همین عنوان آغاز کرد و کسی نگفت: هان ای محمد! تو در دوازده سالگی در «بصری»، پیش راهب درس خواندی و این حقایق تابناک را از او فراگرفتی. مشرکان «مکّه» همه نوع تهمت به او زدند و به قدری آنان درباره قرآن پیامبر دقت میکردند، تا دستآویزی پیدا کنند؛ حتی موقعی که آنان دیدند پیامبر گاهی در «مروه» پهلوی یک غلام مسیحی مینشیند، از فرصت استفاده کردند و گفتند: «محمد» سخنان خویش را از آن غلام فرامیگیرد. قرآن هم تهمت آنان را چنین نقل میکند: ما آگاهیم از این که آنان میگویند: این قرآن را بشری به او تعلیم میکند، ولی زبان کسی که به او اشاره میکنند [غلام مسیحی] عجمی است و این قرآن زبان عربی واضح است. [1] ولی این تهمت را، نه قرآن متعرض شده و نه قریش بهانهگیر و ماجراجو آن را دستآویز قرار دادند و این خود گواه محکمی است که آن، زاییده دماغ خاورشناسان عصر ما است. 5. سرگذشت و قصص پیامبران که در قرآن به طور گسترده بیان شده است، با آنچه که در تورات و انجیل نقل شده کاملا منافات دارد. سرگذشت پیامبران، در این دو کتاب به صورت زنندهای بیان شده است که ابدا با موازین علمی و عقلی موافق نیست. موازنه این دو کتاب با قرآن ثابت میکند که مطالب قرآن از این دو کتاب گرفته نشده است و اگر بنا باشد، محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم اطلاعات خود را درباره سرگذشت امتها از [1]. وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ «نحل (16) آیه 103».