نام کتاب : تخت فولاد اصفهان نویسنده : عقیلی، احمد جلد : 1 صفحه : 167
ارادتمندانش در کنار بستر نشسته بودند. با اشاره به حضار گفته بود از خودتان پذیرایی کنید. نزدیک نیمه شب روی به دوستان و فرزندان می کند و با دو انگشت خود که صدایی از آن بیرون می آورد روی به همگان می فرماید: ما که رفتیم یا حق! چشمهایش را فرو می بندد و جان به جان آفرین تسلیم می کند.[1]
11 - عباسعلی خُرّم لُنبانی: فرزند هالو کاظم، متوفّی 1324 ق. از شاعران نامدار اصفهان در دوره قاجاریه، متخلّص به «خرّم». از اشعار اوست:
12 - میرزا حسین کشیکچی: متوفی قبل از 1313 ق. از مریدان امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) که با آن امام بزرگوار در ارتباط بوده و در این باره این داستان نقل است:
جناب حجهالاسلام حاج آقا جمال اصفهانی رحمهاللّه علیه(مدفون در تکیه مادر شاهزاده) به نقل از یکی از تاجران صالح و مورد اعتماد اصفهان چنین نقل فرموده است:
در مسیر مسافرتم به بیت اللّه الحرام، چون به نزدیکی کربلا رسیدم، آن بسته ای را که همه ی پول و مخارج سفر با باقی اثاثیه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آن که با آن همه دارایی تا آنجا رسیده باشم و از حج محروم شوم، بی اندازه مرا غمگین و افسرده کرده بود. حیران و سرگردان مانده بودم که به
ذهنم رسید شب را به مسجد کوفه بروم. در بین راه که تنها از غم و غصه سرم را پایین انداخته بودم، دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الأمرعلیه السلام بدان توصیف شده است، در برابرم پیدا شد و فرمود: «چرا این چنین افسرده حالی؟» عرض کردم: «مسافرم و در طول مسیر خسته شده ام.» فرموند: «اگر علتی غیر از این دارد، بگو!» شرح حالم را عرض کردم. در این حال صدا زدند: «هالو!» به ناگاه دیدم که شخصی با لباس نمدی، در قیافه ی حمال ها و کشیکچی های بازار اصفهان، ظاهر شد. در نزدیکی حجره ی ما در بازار اصفهان یک کشیکچی(محافظ و نگهبان مغازه ها) به نام هالو بود. در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است. حضرت به او
[1] 246. خلیل رفاهی: گردش ایام، ص283. [2] 247. مهدوی: مزارات اصفهان، ص 59 و 60، دیوان شعر این شاعر تحت عنوان «دشت خرّم» توسط مجموعه فرهنگی - مذهبی تخت فولاد به چاپ رسیده است.
نام کتاب : تخت فولاد اصفهان نویسنده : عقیلی، احمد جلد : 1 صفحه : 167