responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تخت فولاد اصفهان نویسنده : عقیلی، احمد    جلد : 1  صفحه : 168

فرمودند: «اثاثیه ای را که دزد از او برده است، به او برسان! و او را به مکه ببر!» و به ناگاه ناپدید شدند. آن شخص به من گفت: «در فلان ساعت از شب به فلان جا بیا تا اثاثیه ات را به تو برسانم!» وقتی آنجا حاضر شدم، او هم تشریف آورد و بسته ی پول و اثاثیه ام را به دستم داد و فرمود: «درست نگاه کن و ببین اموال و اثاثیه ات تمام است؟» بسته را باز کردم و دیدم چیزی از آنها کم نشده است. فرمود: «برو اثاثیه ی خود را به کسی بسپار! و فلان زمان در فلان مکان حاضر باش تا تو را به مکه برسانم!»

مقبره میرزا حسین کشیکچی

من سر موعد حاضر شدم و او هم حاضر شد. فرمود: «پشت سر من بیا!» به دنبال او راه افتادم. مقدار کمی از مسافت که طی شد، به ناگاه خود را در مکه دیدم. فرمود: «بعد از اعمال حج، در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو: با شخصی دیگر از راه نزدیک تر آمده ام، تا متوجّه نشوند.»

پس از اعمال حج در موعد مقرر حاضر شدم و جناب هالو مرا به همان طریق به کربلا باز گردانید. آن جناب در مسیر رفت و برگشت به ملایمت با من سخن می گفت، امّا هر وقت می خواستم بپرسم که آیا شما همان هالوی بازار اصفهان هستید، هیبت او مانع از پرسیدن می شد.

نام کتاب : تخت فولاد اصفهان نویسنده : عقیلی، احمد    جلد : 1  صفحه : 168
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست