نام کتاب : زيارتگاههاى عراق (معرفى زيارتگاه هاى مشهور در كشور عراق) نویسنده : فقیه بحرالعلوم، محمدمهدی جلد : 1 صفحه : 496
بايد آن حضرت، نشان و شباهتى به همه انبيا، داشته باشد. حكيمه خاتون (عليها السلام)، ماجراى ولادت او را، چنين نقل مىكند:
ايام ماه شعبان، رفتوآمد بيشترى به منزل امام و برادرزادهام داشتم. شب نيمه شعبان فرارسيد. وقتى نزديكىهاى غروب و با زبان روزه، عزم بازگشت به منزل كردم، امام عسكرى (ع)، به من فرمود: «عمهجان! امشب افطار نزد ما بمان كه واقعه مهم در همين امشب خواهد بود».
من با تعجب فراوان، به نرجس (عليها السلام) نگاه كردم. حيرتم از آن بود كه هيچ آثار حمل، بر وى نبود. ولى يقين داشتم كه سخن حجت خداوند متعال، حق است. به همين علت، با اشتياق فراوان، آن شب را در خانه امام خويش، ماندم. پس از اداى فريضه مغرب و صرف افطار، بيشتر شب را با نرجس (عليها السلام) گذراندم و چشم از او برنمىداشتم. آن شب، محل استراحت خويش را كنار آن بانوى محترم، گستردم.
بعد
از ساعتى استراحت، براى تهجد و نماز شب برخاستم. بعد از اتمام هر دو ركعت از نماز
شب، بهسوى نرجس (عليها السلام) كه او نيز مشغول تهجد بود، مىنگريستم. او هم با
محبت، به من نگاه مىكرد. كمكم به لحظات فجر، نزديك شديم. تا اينكه در انتهاى
نماز وتر، در دلم حالتى پيش آمد كه نكند، تبديل و تغييرى پيش آمده باشد كه ناگاه
صداى ملكوتى امام را شنيدم كه مىفرمود: «عمه جان! در وعده حقتعالى ترديد نكن كه
وقت موعود، نزديك شده است!».[1641]
در همان زمان بين من و نرجس (عليها السلام)، گويى حائلى به وجود آمد و اطاق را نور فراوانى فراگرفت كه مانع از آن مىشد تا پيرامون خود را ببينم. درحالىكه متعجب بودم و حال عجيبى داشتم، ناگاه چشمم به نور عادت كرد و نرجس (عليها السلام) را ديدم كه به مولودى مبارك مىنگرد. نمىدانم چگونه خود را به مولود رساندم.
[1641] .« يا عمة لا تشكّي في امر الله»؛ كمال الدين، ص
424؛ مدينة المعاجز، ج 8، ص 10؛ الخرائح والجرائح، ج 1، ص 455؛ الثاقب في المناقب،
ابن حمزه طوسى، ص 152.
نام کتاب : زيارتگاههاى عراق (معرفى زيارتگاه هاى مشهور در كشور عراق) نویسنده : فقیه بحرالعلوم، محمدمهدی جلد : 1 صفحه : 496