نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 523
باشد تا اشكال اعاده معدوم و غير آن لازم بيايد؛ همين قدر كه مثل بدن سابق و از اجزاء بدن سابق و يا غير آن باشد، كافى است.
اين طايفه به بعضى از آيات مثل: «أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ»[1] استدلال كردهاند و از اخبار هم به رواياتى مثل
ولى آخوند رحمه الله قولش اين است كه معاد، هم روحانى و هم جسمانى مىباشد و انسان با عين همان جسمى كه در عالم طبيعت بوده، با تمام حيثيات و جهات و خصوصيات، بدون ادنى تفاوت و بدون مثليت بلكه به نحو عينيت، معاد و حشر خواهد داشت. [4]
چنانكه در رد مخالفين اين قول گفته خواهد شد، مىگوييم: اولًا: اگر در باب معاد به صورت نوعيه قائل نباشند تا بخواهند از اين راه بدنى را اثبات كنند كه از اجزاء منبثّه در عالم بوده و دوباره جمعآورى و تخليق شود و عين همان بدن قبل از موت باشد، درست نيست.
ثانياً: بر فرض انكار صورت نوعيه، آيا انسان بدون شرط انضمام و تشكيل يك تناسبى، همان اجزاء است؟ كه لازمهاش اين است وقتى كه ذراتى از بدن او در فلان دريا، و مقدارى داخل فلان سنگ، و مقدارى در هوا و يك قسمت در جاى ديگرى قرار مىگيرد و با انقلابات، حرارتها و نضجها و تبدلاتى كه مثلًا در تنه درختى رخ مىدهد جزء برگ و گياهى و يا جزء انسانى و يا حيوانى مىشود، باز همان اجزاء انسان باشد.