نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 309
نموده است و مزاوجات لا يحصى بين ذرات انجام گرفته و بعد دو ذره منضمه به يكديگر، با ذرات ديگر مزدوج گشته و همين طور همه نسبت به يكديگر مجذوب و نزج و لصوق پيدا نموده تا كرات تشكيل يافته و اين بساط گسترده شده است، بدون اينكه به چيز ديگرى تكيه داشته باشند و بدون شعور ذى شعورى اين اتفاق افتاده است. [1]
ما به آن ذرات منبثّه كه قديماً بوده، نقل كلام مىكنيم و سؤال مىكنيم كه آيا ماهيات آنها عين هستى آنهاست و يا ماهيات ممكنهاى است كه ثبت لها الوجود؟
اگر جواب داده شود كه عين وجود است، مسلم دروغ است؛ چون اگر عين وجود باشد، متخالفات از قبيل شجر و حجر و حيوان و انسان، نبايد باشد و حال آنكه هست.
و اگر پاسخ داده شود ماهيتى است كه ثبت لها الوجود، سؤال مىنماييم اين شىء كه بالقوه بوده و بعد حركت كرده و به فعليت درآمده است، آيا محرك اين حركت خودش بوده است؟ اگر چنين باشد، لازم مىآيد محرك و متحرك يكى باشد. و علاوه بر آن: اگر خودش قوه بوده، چطور قوه خود را به فعليت رسانده است؟ و حال آنكه بايد محرك خودش فعليت داشته باشد تا محرك باشد.
و اگر گفته شود فعليت داشته است، لازم مىآيد آنچه بالقوه فرض شده بالفعل باشد. و اگر بگويند شىء ديگرى كه فعليت داشته اين را از قوه به فعل درآورده است، به آن شىء ديگر نقل كلام مىكنيم و اگر آن شىء ديگر بالقوه بوده است دور يا تسلسل لازم مىآيد.
پس چارهاى نيست كه بگوييم: كل ما بالقوه، بايد به يك بالفعل من جميع الجهات و جمع الجمع منتهى شود كه هيچ جهت ماهيتى در او نباشد، بلكه صرف الوجود بوده، تا قيّوم همه موجودات و پديدآورنده تمام بالقوهها باشد. و آن ذات احديت است كه صرف الوجود و وجود كامله شديده قويه قاهره مفيضه مشرقه بر تمام نظام سلسلة الوجود است. و الّا اگر چنين نباشد و اگر در اين حركتى كه در موجودات ديده
[1] رجوع كنيد به: شفا، بخش طبيعيات، ص 26؛ اسفار، ج 2، ص 253.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 309