نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 308
و در ناصيهاش به خط جلى «اسود الوجه فى الدارين» نوشته شده و پيشانىاش به غبار فقر امكانى آلوده است؛ لذا اگر بخواهد از اين حد استواء و خط مستوى قدم بردارد، قهراً علتى لازم دارد كه آن علة العلل و قاهر بر تمام اشياء است كه ماهيتش عين وجودش است.
پس بايد وجود هر موجودى به اراده قويه صرفه شديده كامله موجودى كه ارادهاش عين وجود اوست منتهى شود، پس بخت و اتفاق در عالم حرف پوچى است.
بلى از نظر كوتهفكران، اينكه تو به بازار مىروى بدون اينكه قصد زيارت صديق را داشته باشى و صديق هم به جهت كارى در بازار است و با هم ملاقات مىنماييد اتفاق است. در صورتى كه براى رفتن تو اسباب و عللى بوده و براى آمدن او هم معدات و عللى است كه اگر حقيقت را كشف نماييم مىبينيم از روز ازل اين چرخ در گردش بوده، توليد اسباب نموده تا شما به خاطر آن علل حاصله قدم در اين سير گذاشتهايد و اين سلسله علل هم ناچار به اراده ازليه كه از ازل الآزال به اين حركت متعلق بوده، مىرسد. تو خيال مىكنى بخت و اتفاق مساعدت نموده كه تو صديق را ديدهاى. بلى گرچه ملاقات با صديق غايت فعل تو نبوده ولى غايت فعل آن قيومى كه اين سلسله علل فعل اوست، هست.
پس اگر مراد اخواننا القائلين بالبخت و الاتفاق اينكه گفتيم باشد، نِعمَ الوفاق. و اگر مراد اخواننا الماديين اين نباشد، بلكه مراد آنها به تبع ذىمقراطيس [1] اين باشد كه اصل وجود عالم را به اتفاق بدانند بدون اينكه به مبدأ فياض قيوم نسبت دهند؛ چنانكه ذىمقراطيس قائل بوده و گفته است: عالم اول عبارت از ذرات صغار منبثّه در جو لا يتناهى بوده است و به طورى ذرات صغير بوده كه قابل انقسام نبوده است و بعد از حسن اتفاق ذرات روى هم متراكم شده و ذرهاى با ذره ديگر عقد مزاوجت منعقد
[1] وى از اطبا و حكماى بسيار مشهور و معتبر يونانى و شاگرد بقراط حكيم و در فترت ميان فلاطن اول و اسقلبيوس دوم (در زمان بهمن بن اسفنديار) بوده است. از او آراء و نظراتى در فلسفه- و به ويژه در مبادى كون و فساد- نقل شده است.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 308