نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 305
نه اينكه از سركه، شيرينى و از نمك، رفع تشنگى را متمنى بود.
و اما ترتب غايت ديگر در حين حركت به سوى «ما إليه الحركه» مثل غايات و اغراض شوقيه كه غير از غايت عامل حركت است، آن هم در صورت عدم مانع حاصل مىشود و گاهى به واسطه مانع حاصل نمىگردد؛ چنانكه بر اساس حبّ الرفاقه، شوق مناسب براى لقاء صديق باشد، ولى از بدبختى عاشق براى رفيق صادق مانعى از لقاء برسد و در اين صورت اصطلاحاً اين فعل را باطل گويند، اما باطلِ به معناى بلافايده نيست.
و الحاصل: بلاغايت بودن شىء يك معنى است و با فايده و غايت بودن آن ولى به واسطه حاجز و مانع به غايت نرسيدن، معناى ديگرى است، مثلًا شجره طيبه كه سر از خاك بيرون مىآورد، البته مىخواهد از قوه به كمال و از نقصان به تمام قدم گذارد، الّا اينكه چون دار الطبيعه، دار القسر است و چه بسا صاحبان آمال را ناكام نموده است؛ لذا صولت سرمايى مانع شده و باد اجل آرزوى صاحب امل را قبل از اينكه به موسم رسيده و مراد را در آغوش بگيرد از بين مىبرد.
و هر فعلى كه مبدأ آن فكر است، اگر صاحب آن فعل، امورى را كه به صلاح آنها، علم پيدا كرده به منظورى عقلايى يا عقلانى ترتيب داده باشد، آن فعل محكم است.
و بالجمله: تناسب غايات با مبادى غايات معتبر است؛ زيرا هر غايتى از مبدأ غايت نشأت مىگيرد، اگر مبدأ الهى و فوق الطبيعه باشد، غايت الهى و فوق الطبيعه است.
و اينكه گفته شده: «أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»،[1] اين طور نيست كه كارهاى دنيا همهاش بىغايت و لغو و بدون ثمره عقلانى باشد، بلكه چون مبدأ اين، ناطق الهى و فوق افق عالم طبيعت است و دنيا كه دار الزوال است در نظرش اهميت ندارد؛ لذا دوام و وفا و روحانيت و عشق و كمال مىخواهد، اين است كه دنيا را لعب و لهو خواندهاند، نهاينكه بر كارهاى دنيوى علل غائيه شهوانى و عقلانى و لذايذ و ثمرات مترتب نيست.
بلكه در هر عاملهاى از عوامل من الاعلى الى الاسفل حتى آن هيولايى كه در آخر مرتبه