نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 288
و اما فاعل بالرضا بودن نفس نسبت به قوا، به خاطر اين است كه نفس در اين مرتبه شهادت در مواقع رؤيت و سمع و ذوق و لمس متنزل شده و عين اين قواست. چنانكه در يكى از مباحث طبيعيات اين بحث خواهد آمد كه: «النفس فى وحدتها كل القوى». [1] در عين حال كه در مرتبه غيب، از طبيعت غايب است و فوق اين عالم است، در اينجا يكى از موجودات طبيعيه است، بصر است، لمس است، سمع است. پس اين قوا پيش نفس حاضرند. منتها نفس در اين مرحله در مرتبه شامخ خود نبوده، بلكه متنزل شده و فعلًا لمس و سمع و بصر و ذائقه گشته و در مظاهر هر يك ظهور نموده است.
پس خود اين قوا علم نفس است و الّا اگر چنين نباشد بايد علم نفس به آنها به صورت باشد، در حالى كه اگر به صورت باشد بايد اين صورت در نفس باشد و اگر اين صورت در نفس باشد، كلى خواهد بود و صورت كلى با صورت جزئى منافى است؛ چون نفس قوا را به طور جزئى استعمال مىكند.
و الحاصل: اگر صورت كلى باشد، فعلى متحقق نمىگردد؛ زيرا در اين صورت بايد مثلًا اصل صورت حركت را تصور نمايد و حال آنكه صورت حركت كلى متحقق نمىگردد؛ چون كسى كه صورت حركت كلى را تصور كند نمىتواند به سوى شىء خاص حركت جزئى نمايد؛ زيرا نسبت اصل حركت به حركت جزئيات مساوى است.
پس اگر در صورت تصور اصل حركت، يك حركت خاصى متحقق گردد، ترجيح بلامرجح لازم مىآيد.
و الحاصل: اگر شما اصل صورت حركت را به طور كلى، تصور نماييد تحركى حاصل نمىشود، بلكه در حركت جزئى، تصور حركت جزئى لازم است. مثل اينكه فايده به بازار رفتن خود را و سپس راههاى آن را تصور نموده و بعد كه به راه مىافتيد، هر قدمى كه برمىداريد، حركتى خاص در مكان خاص است و محال است سبب هر قدم خاصى كه برمىداريد، صورت اصل حركت باشد، بلكه بايد سبب آن، صورت حركت خاصه اين قدم باشد. پس اگر خود قوا علم نفس نباشند بايد علم نفس به آنها