نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 285
جهت حقى را هم قائل شدند، ما به مناسبت احراز عداوت كلى، زمزمه مخالفت كلى با آنها سر داده و حرف حق را هم به جهت مخالفت با آنها، قائل نشويم. و الّا اگر بنا بر اين باشد بايد ما با تمام الهيين عالم بناى مخالفت گذاشته و اعتقاد به وحدانيت و توحيد را هم از دست بدهيم. بلكه لازم است انسان طريقى كه حق است با هر آشنايى مشى كند و تا وقتى كه مقصد يكى است با آنها همراه باشد و هر جا مقصد او با مقصد آنها تفاوت كرد و راه او از راه آنها جدا شد، او راه منزل خود را پيش گرفته و آنها را در راه خودشان واگذارد.
و بالجمله: اين قول- علم بالتجلى- به هر كه استناد داشته باشد؛ معنايش اين است كه خداوند در مرتبه ذات، هم علم اجمالى و هم علم تفصيلى دارد، با اينكه در مرتبه ذات به نحو كثرت به اين موجودات علم داشته است: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ»،[1] ازلًا به حركت پَر مگس كه در آخر الابد حاصل خواهد شد عالم بوده «لا يعزب عنه شىء» از اول تا آخر و از ازل تا ابد در مرتبه ذات به اين موجودات تفصيلًا علم داشته. با اين حال به مقام بساطت او لطمهاى وارد نمىآيد و در عين علم تفصيلى به اين موجودات متكثره، در مقام ذات، علم اجمالى هم به ذات اقدس خودش دارد به طورى كه هيچ منافاتى بين اين علم تفصيلى و آن علم اجمالى نيست.
البته تصور اين معنى مشكل است، و لكن بعد از آنكه انسان مطلب را تصور كرد، قابل انكار نبوده، ناچار تصديق مىكند. و الحاصل: تصور آن مساوق با تصديق آن بوده كه به صرف تصور، برهانى مىشود و انسان را به تبعيت از قائلين به آن، ناچار مىنمايد.
و بالجمله: قائل به علم بالتجلى در مرتبه ذات، قائل به علم اجمالى و علم تفصيلى بوده و علاوه بر اينها باز موجودات خارجى را به علم بالرضا، معلوم حق مىداند. البته در اينجا بايد نقل فتوا نمود و ان شاء اللّه در محل آن مدارك اقوال گفته خواهد شد.
ناگفته نماند كه: در فلسفه مسألهاى را كه مثل مسأله علم محل آراء و اختلاف و نقض و ابرام باشد، سراغ نداريم.