نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 284
گفتهاند- باشد، و عالميت خداوند تبارك و تعالى به علم بالرضاست، يعنى اين موجودات خارجى بخارجيتها علم تفصيلى به نحو علم بالرضا است.
و براى تقريب اينكه چطور خارج، علم خداوندى است، دو دليل است كه ما به يكى اكتفا نموده تا استبعاد آن دفع شود: ما انسانها يك علم داريم كه در اذهان ماست و آن علم بالذات است و آن علم بالذات همان صور است كه بالذات معلوم بوده و خارج به توسط آنها و بالعرض معلوم مىگردد، يعنى آن صور با خارج منطبق است و الّا ما بالاصاله به خارج علم نداريم. البته اين صور ذهنيه حاضره به علم حضورى در پيش نفس، طورى نيست كه به علم ديگرى معلوم ما شده باشد، بلكه اين صور ذهنيه را بالوجدان ديده و با علم ديگرى به آنها عالم نشدهايم و الّا تسلسل لازم مىآيد. پس علم در حقيقت، خود اين صور ذهنيهاى است كه قائم به نفس است. موجودات خارجيه را نسبت به ذات اقدس به مثابه صور ذهنيه فرض كن كه خداوند با علم ديگرى به آنها عالم نبوده بلكه خود آنها علم تفصيلى خداوند تبارك و تعالى است.
و لذا اشراقيون تمام موجودات خارجى را علم تفصيلى حق دانستهاند. [1] و مشائين علم خدا را به آن نقشه ارتسامى كه قائل بودند، بالرضا دانستهاند، [2] نه علم به موجودات خارجيه را.
اينها اقوال قدما همچون شيخ الرئيس و خواجه و غيره بوده است. بعد از اينها از زمان آخوند به اين طرف- چنانكه شايد مؤسس، آخوند بوده و متأخرين از او تبعيت كردهاند- به علم بالتجلى قائل شده و خدا را فاعل بالتجلى دانستهاند.
مرحوم حاجى در متن گفت: روايت از صوفيه است، [3] البته نبايد از شنيدن لفظ صوفيه فرار كرد كه ما با آنها نيستيم؛ چون اگر قومى با ما موافق نشدند، نبايد اگر يك
[1] رجوع كنيد به: حكمة الاشراق، در مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 150- 153.