نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 21
و الّا اگر خداوند متعال با افق خدايى با ما تكلم مىفرمود ما اصلًا نمىفهميديم. مثلًا اگر حكيم و عاقلى بخواهد با طفلى گفتگو نمايد ناچار بايد خود را تنزل داده و زبان در افق فهم او بگشايد.
و مخفى نماند: كه وضع الفاظ بر اساس فهم ارباب معانى بوده و الّا دايره وضع نزد حكما اعم از اين است. مثلًا امر در نظر اهل بساطت همان فرمان قولى است، و لكن به نظر ارباب حكمت وسيعتر از آن است. و بالجمله: امر در نظر ما اين است كه در صورت اراده بر تحقق شىء، غير را تحريك نموده و به قول، او را به طرف تحقق شىء منبعث دارد. چون امر در نظر ما كودكان اين است لذا قرآن فرموده است: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[1] كسى كه در خواب است گمان مىكند هنگامى كه ذات احديت خواست شيئى متحقق گردد با گفتار به او مىفرمايد: «باش» ولى به آن كسى كه از خواب بيدار است و خواسته چشمان خوابآلوده را هم قدرى بيدار كند، فرمود:
«أمر اللَّه لا بلفظة و لا بقول و لا بتفكّر ...». [2]
براى آنكه امر خدا معلوم شود مثالى كه تقريب به ذهن نمايد ذكر مىكنيم: اگر چه آن مرد گفت: «خاك بر فرق من و تمثيل من». [3]
مثلًا نورى كه اين فضا را گرفته، از حيث نور هيچ تحديدى و تعينى ندارد، بعد از آنكه اين نور به عالم طبيعت تابيد، تعينات از اين طبيعت حاصل گرديده و طبق اين امكنه، انوار تعينات به خود گرفت؛ مربّع، مثلث، مدوّر شد. و لكن اگر نظر را از افق اين تعينات بالا برده و از روزنهاى فوق اين تعينات به نور نگاه كنيم، يك حقيقت مىبينيم لا غير. و تمام اين تعينات از ذاتِ نور، خارج و اين كثرات از او دور مىباشد.
از اين نور بگذريم و نور الوجود را در نظر بياوريم، مىبينيم يك حقيقت كامله منبسطه در تمام عالم بوده و آن وجود است. افاضه حق و امر خداوند، افاضه اين نور