نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 117
وجود آورده و مظهر آنهاست، بنا بر اين ذات احديت نور است چنانكه فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[1]- تا گفته شود يَعْرَب بن قَحطان، [2] از اين حرفها سر در نمىآورده است.
بلكه مىگوييم: الفاظ براى مفاهيم عامه وضع شدهاند؛ گرچه مصداق آنها در زمان واضع نبوده يا واضع آن را به مصداقيت قبول نداشته است و و لو بگوييم واضع لفظ وجود براى هستى، يك نفر دهرى كه اصلًا قائل به وجود مبدأ نبوده است بوده. و لكن به نظر ما كه اهل توحيد هستيم، او مشمول اين لفظ بوده و از مصاديقِ موضوع له آن است، بلكه آنچه اتمّ و اكمل است لفظ بر او كمال انطباق را به طور اولويت داراست، مثلًا آنچه ظاهر است و هيچ خفايى در او نيست تمام الكشف است و هيچ جهت ظلمت جهل در او راه ندارد و دلالت علم بر چنين كشفى از دلالت آن بر كشفى كه آميخته به ظلمات جهل است اولى است. فى المثل علم ما كه آميخته به ظلمات جهل است از علم جبرئيل عليه السلام متأخر است؛ زيرا علم او نسبتاً از ظلمت جهل خالصتر است و هكذا نسبت به آن كشفى كه هيچ شائبه جهل در آن راه نداشته، يعنى علم اتمّ حق، كه اين لفظ بر آن بهتر و به طور اولويت دلالت نموده و شامل آن مىشود.
و همچنين وجود صرفى كه در آن هيچ نقص و زوالى نيست و از همه جهات ظلمات عدم مبرّاست در صدق مفهوم وجود- يعنى هستى- بر آن، با وجودى كه «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»[3] كه جهت نقص و كثرت و جهت ظلمانى ماهيت كه منشأ شرور و اعدام است در او زياد است، فرق دارد.
[2] يعرب بن قحطان، يكى از ملوك عرب در زمان جاهليت بوده كه او را به شجاعت و حكمت ستودهاند. وى زبان عربى را از لغات ديگر كه داخل آن گشته بود پيراست و براى آن قواعدى وضع نمود تا از اصالت و اسلوب خويش خارج نگردد. عدهاى او را واضع لغت عرب، و بعضى اولين شاعر و بانى اوزان شعرى دانستهاند. اعراب منشعب از نسل او كلام عربى را فصيح و خالى از هر گونه لحن و خطا تكلم مىنمودهاند.