هويّت از واضحات و فطريّات است؛ ايكال آن را به وجدان و فطرت، اقرب به صواب و نزديكتر به مقصد و مقصود است. و مهم در اين مقام، بيان مقصود از خير و شر است كه در اين حديث شريف، يكى را وزير عقل و ديگرى را وزير جهل قرار داده.
پس بايد دانست كه مقصود، نفس خير و شر نيست، به آن معنى كه عامه مىفهمند، بلكه به معناى ديگرى است كه پس از اين، اشاره به آن مىآيد؛ زيرا كه نه تناسب با وزارت و نه جُنديّت عقل دارد. پس مقصود از آن را توان گفت كه حقيقت فطرت است كه در آيه شريفه، اشارت به آن رفته، آن جا كه فرمايد:
غايت امر آن كه: خير عبارت از فطرت مخموره است، و شر عبارت از فطرت محجوبه است.
و تفصيل اين اجمال آن كه: حق- تبارك و تعالى- با عنايت و رحمت خود، به يد قدرت خود، كه طينت آدم اوّل را مخمّر فرمود
« خَمَّرْتُ طِينَةَ آدَمَ بِيَدِي أرْبَعينَ صَباحاً» [2]، دو فطرت و جبلّت به آن مرحمت نمود: يكى اصلى، و ديگر تبعى، كه اين دو فطرت، بُراق سير و رفرف عروج او است به سوى مقصد و مقصود اصلى. و آن دو فطرت، اصل و پايه جميع فطرياتى است كه در انسان مخمَّر است و ديگر فطريات، شاخهها و اوراق آن است.
يكى از آن دو فطرت- كه سِمَت اصليّت دارد- فطرت عشق به كمال مطلق و
[1] فطرت الهى، همان فطرتى است كه خداى انسان را بر آن آفريده است. (روم/ 30).