توحيد و تفريد است كه غايت القصواى سير انسانى و مُنتَهَى النهايه سلوك عرفانى است. پس هدايت به ملكوت اعلى و از آن جا به باطن اسماء و از آن جا به حضرت هويّت، بىمرآت كثرت حاصل نشود الّا به شناختن جنود عقل و جهل.
«قالَ سَماعَةُ:
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ لا نَعْرِفُ إلّا ما عَرَّفْتَنا»
سماعه گفت:
فدايت شويم، ما نشناسيم مگر آنچه تو به ما معرّفى فرمايى.
بدان كه معرفت عقل و جهل و جنود آنها، از مختصات علوم غيبيّه الهيّه و معارف حقّيه باطنيّه است كه معرفت آنها به جميع شئون و تمام مدارج و مراتب و همه اسرار و حقايق، ميسور و ميسّر نشود، مگر از براى اصحاب ولايت و ايقان و اوحدىّ از ارباب معارف و ايمان، كه به نور معرفت و قدم سلوك از جِلباب بشريّت خارج و حجب عوالم مُلْك و ملكوت را خرق نموده، به مبادى وجود و مصادر غيب و شهود رسيده، و به مشاهده حضوريّه، عوالم غيب را دريافته باشند؛ و اين جز براى كُمَّل رخ ندهد.
و بايد دانست كه نسبت ما بين مشاهده حضوريّه، كه حقيقة العرفان است، با علوم كليّه الهيّه- كه شعبهاى از آن حكمت الهيه و شعبهاى از آن علم العرفان است- چون نسبتِ ما بين خيال و رؤيت و وهم و رؤيا است. و چنانچه رؤيت بصرى در بيدارى و رؤياى در عالم خواب، مشاهده با عين ظاهر و باطن است به طريق جزئيّت و شخصيّت، به خلاف وهم و خيال، كه رؤيتِ نقشه و دورنماىِ شىء است، همين طور مشاهدات حضوريّه- كه حقايق و سراير عرفان است- مشاهده به طور جزئيّت و شخصيّت است از آن امورى كه عقل با قدم برهان به طريق كلى دريافته، و به عبارت ديگر، مشاهده، رؤيت به عين عقل است از