فالنفس تتحرّك على شىءٍ ساكنٍ غير متحرّكٍ، و هو العقل. [1]
و اين اقبال اشاره به كمال اتصال بين عوالم و شدّت اتحاد آنهاست كه به ظاهريّت و مظهريّت و جلوه و تجلى و بطون و ظهور، از آن تعبير مىكنند و اين قول حق تعالى به اقبال و ادبار عبارت از قول تكوينى است؛ همچون قول قرآنى: «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[2] كه عبارت از: افاضه اشراقى و تجلّى غيبى الهى است و شايد اختلاف تعبير در روايات شريفه كه در بعضى، اقبال بَدلِ ادبار، و ادبار بدلِ اقبال است [3]، اشاره به آن باشد كه اقبالِ حقيقت عقليّه عين ادبار، و ادبار آن عين اقبال است؛ يا به واسطه آن كه حركت دوريّه است در قوس صعود و نزول، و در حركات دوريّه مبدأ و منتهى يكى است؛ گرچه اين حركت دوريّه معنويّه است و يا براى احاطه قيوميّه حق است؛ چنانچه در حديث وارد است كه: بطنِ ماهى، معراج يونس بود [4]؛ چنانچه عروج به
[1] اثولوجيا، ميمر ثانى، ص 34 و فصل 22، ص 209. عبارت اثولوجيا چنين است: ...
فالنفس تتحرّك على شىءٍ ساكنٍ غير متحرّكٍ، و هو العقل.
اين نكته قابل تذكّر است كه: در بين فلاسفه و حكما، كتاب اثولوجيا- كه به معنى معرفة الربوبيّة است- از تأليفات ارسطو دانسته شده است، ولى بنا بر تحقيقات به عمل آمده، اين كتاب از ارسطو نيست، و همان تِساعيّات فلوطين مىباشد كه به وسيله فرفوريوس صورى تفسير و توسّط عبد المسيح بن عبد اللّه بن ناعمة حمصى به عربى ترجمه شده است.
(نگاه كنيد به: كتاب افلوطين عند العرب، تحقيق عبد الرحمن بَدَوى).
[2] چون [خداوند] بخواهد چيزى را بيافريند، اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.
[4] مرحوم فيض مىگويد: معراج پيامبر بزرگترين معجزه الهى بود و بعضى انبياء معراج داشتند و معراج يونس شكم ماهى بود او به زمين هفتم فرو رفت و بر مكنونات آن اطلاع حاصل كرد. اين همان معراج است. (علم اليقين، ج 2، ص 520).