و فقط از كلمات و اقوال لغو و باطل خوددارى كند. و چون كامل شد، به تفكّر و تدبّر اشتغال پيدا كند، و زبان از كلام به غير ذكر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملكوتى بر قلب او سرشار شود. و چون وجود او حقّانى شد، و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد، به سخن آيد و به تربيت و تعليم و دستگيرى مردمان برخيزد، و لحظه [اى] از خدمت آنان ننشيند تا خداى تعالى از او راضى شود، و در شمار بندگان مربّى او را قرار دهد و خلعت معلِّمى و مرشدى را به قامت او راست كند و اگر نقصى در اين ميان داشته باشد، به واسطه اين خدمت، خداوند تعالى جبران كند.
فصل دوّم در بيان زيانهاى هذر و هذيان و اشتغال به كلام باطل و لغو، و سخنان بيهوده بىفائده
مكرّر ذكر شد كه رابطه بين روح و باطن ملكوتى با ظاهر و قواى مُلكى نفس، به قدرى است كه هر يك از ظاهر و باطن، متأثر از آثار ديگر شود، و كمال و نقص و صحّت و فساد هر يك سريان به ديگرى نمايد.
چنانچه روح سالم كامل، سلامت و كمال خود را از روزنههاى قواى مُلكى نمايش دهد مانند كوزه كه آب صاف گواراى خود را از منافذ خود كه روابط بين ظاهر و باطن است بيرون دهد «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ»[1]. و همين طور روح عليل ناقص- كه تيره بختى و پريشان روزگارى بر چهره او چيره شده و در تحت تصرف شيطان، سعادت و كمال فطرى را از دست داده و به انواع
[1] هر كس به آن طريقى كه شكل گرفته، عمل مىكند. (إسراء/ 84).