ببيند در هر رشته [اى] از علوم هست، چه ملكاتى علم در او به ارث گذاشته؟ اگر از اهل معارف است، ببيند نور معرفت اللَّه دل او را روشن كرده و با حق و مظاهر جمال و جلال او محبّت پيدا كرده و متواضع شده؟ يا آن كه به واسطه چندى مُزاولت در اصطلاحات، به همه عالم و جميع علماء به نظر حقارت- كه نظر ابليس است- نگاه مىكند، و حكماء را قشرى مىخواند، و ديگر علماء و دانشمندان را جزو حساب نمىآورد، مردم را چون حيوانات نظر مىكند؟!
اگر چنين است بداند كه اين اصطلاحات بىمغز، حجاب معرفت اللَّه و نقاب رخسارِ جانان شده. چيزى كه بايد انسان را از اسارت نفس وارسته كند و از علايق طبيعت بيرون ببرد، خود انسان را در سجن طبيعت محبوس كرده و در زير زنجيرهاى شيطان قرار داده. بيچاره داد از منازل عشق و محبَّت مىزند، و معارف الهيّه را به چشم مردم مىكشد، و خود زُنّارِ نفس و بتِ خودخواهى و خودپرستى را در زيرِ جامه دارد، و از خداى عالم غافل و به بندگان او- كه از او هستند- سركشى مىكند.
ابليس به تكبُّر به آدم از مقام قرب دور شد، و تو با اين تكبّر به آدمزادگان، مىخواهى راهى به معارف پيدا كنى؟ هيهات! نورِ معرفت اللَّه بايد دل را الهى كند و از رجز شيطانى دور كند. پس چه شد كه در تو نتيجه به عكس داده؛ دل تو را منزلگاه شيطان و مورد استيلاء ابليس قرار داده.
بيچاره! تو گمان مىكنى اهل اللَّه و اهل معارفى؟ اين نيز از تلبيسات نفس و شيطان است كه تو را سرگرم به خود كرده، و از خدا غافل كرده، و به مشتى مفاهيم و الفاظِ سروصورتدار دلخوش كرده. در مقام علم، دَم از تجلّيات ذاتى و اسمائى و افعالى مىزنى، و عالم را از حق مىخوانى، و همه موجودات را جَلَوات حق مىگوئى، و در مقام عمل با شيطان شركت مىكنى، و به آدمزادگان