بلكه، مبدأ همه مبادى در كمالات، معرفت اللَّه است و ترك نفس؛ و مبدأ همه نقايص و سيّئات، حبّ نفس و خودخواهى است؛ و راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق است و ترك هواهاى نفسانيّه «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ».[1]
معرفت خدا، حُبّ خدا آوَرَد. و اين حُبّ، چون كامل شد، انسان را از خود منقطع كند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود، و چشم طمع به خود و ديگران نبندد، و از رجز شيطان و رجس طبيعت پاكيزه شود، و نور ازل در باطن قلب او طلوع كند، و از باطن به ظاهر سرايت كند، و فعل و قول او نورانى شود، و تمام قوا و اعضاء او الهى و نورانى شود. پس در عين حال كه متواضع است، پيش همه خلق از هيچ كس تملّق نگويد، و چشم اميد و طمع پيش كسى باز نكند، و چشمش به دست خلق دوخته نباشد.
و بالعكس، احتجاب از حق و رؤيت نفس و خودخواهى و حبّ نفس، انسان را از خدا منقطع كند، و اسير نفس كند. و چون بنده نفس شد، هر جا لذّات نفس ديد، دل آنجا رود، و پيش صاحبان دنيا و مال و منال خاضع و خوار شود، و چشم طمع به دست آنها دوزد، و در عين حال، به زيردستان و آنان كه چشم اميد به آنها ندارد، تكبّر كند و سرافرازى نمايد.
[1] هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداوند است، و هر شرّى كه به تو رسد از جانب خود تو است.