پس چون اشياء را براى خود مخلوق ديد، و كيفيت استعمال موجودات را در صلاح نفس خود و در رساندن او را به كمال لايق خود دريافت، و حق- جلَّ و علا- را عالم به استعمال آنها به وجه صلاح دريافت، و بقيه اركان توكّل را به نور ايمان دريافت؛ توكل به حق كند و ذات مقدس را براى اين مقصد بزرگ وكيل خود كند.
و چون مرتبه ايمان به حدّ طمأنينه و اطمينان رسيد، تزلزل و اضطراب به كلّى ساقط شود، و دل سكونت به حق و تصرف حق پيدا كند. و تا انسان در اين حدود است، در مقام كثرت واقع است، و از براى غير حق تصرفى قايل است.
پس چون از اين مقام گذشت، به نور معرفت جلوه [اى] از جلوات توحيد فعلى را دريابد، و تصرف ديگر موجودات را ساقط كند، و چشم دلش از ديگر موجودات به كلّى كور شود، و به وكالت حق- جلّ و علا- روشن شود.
و چون از اين مقام گذشت، به مشاهده حضوريه، جلوه توحيد را شهود كند، و علل توكّل را دريابد؛ زيرا كه توكّل اثبات امور است براى خود، و وكيل خواستن حق است در امورى كه راجع به خود است. پس در اين مقام، ترك توكل گويد و امور را به حق راجع كند و توكيل و توكّل و وكالت را نقص و شرك انگارد؛ كه