[1] تفسير به لازم باشد. و ممكن است اصلش به معنى عجز باشد؛ چنانچه گويند:
«رجلٌ وَكَلٌ- بالتحريك- وَ وُكَله مثل هُمَزه؛ أي عاجز يكل أمره إلى غيره»
[2] و ايكال امر به غير لازمه عجز باشد. و بعض اهل معرفت گويد:
«التّوكُّل كِلة الأمر كلّه إلى مالكه و التّعويل على وكالته»
[3]؛ يعنى توكّل، واگذار نمودن جميع امور است، به مالك آن و اعتماد نمودن به وكالت او است. و بعضى گفتهاند:
«التّوكّل على اللّه: انقطاع العبد إليه في جميع ما يأمله من المخلوقين»؛
يعنى توكل به خدا منقطع شدن بنده است به خدا در هر چه كه اميدوار بود از خلايق. و بعضى از عرفا فرمودهاند:
«التوكّل طرح البدن في العبودية و تعلُّق القلب بالربوبية»
[4]؛ يعنى توكل صرف كردن بدن است در عبوديت خدا و پيوند نمودن قلب است به مقام ربوبيّت حق. و در روايات شريفه نيز راجع به توكل فرمودههايى است كه پس از اين، بعضى از آن مذكور خواهد شد.
فصل دوم در اركان توكل است
توكل حاصل نشود، مگر پس از ايمان به چهار چيز كه اينها به منزله اركان توكل هستند:
اوّل؛ ايمان به آنكه وكيل عالم است به آنچه كه موكِّل به آن محتاج است،
[1] صحاح اللُّغة، جوهرى، ج 5، ص 1845- 1844؛ لسان العرب، ج 15، ص 388- 387.