باز در افراد اين انسان ظلوم جهول اشخاصى هستند كه دل آنها خاضع در پيشگاه عظمت و بزرگى صانع آن و پروردگار و پديدآرنده آن نيست، و غبار شك و شبهه و كدورتِ ترديد در دلهاى سخت آنها به طورى نشسته كه از فطريات خود غفلت كنند، و به ضروريات و واضحات عقول خاضع نشوند، «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ».[1]
اين نيست مگر آن كه انسان به واسطه اشتغال به عالم طبيعت و مقهور شدن در دست واهمه و شيطنت، نورانيت فطرت را از دست داده، و علاقه و رابطه آن از حقايق منقطع شده؛ چنانچه خداى تعالى فرمايد در سوره احقاف آيه 20:
شايد يكى از طيّبات و پاكيزهها [ى] خود را كه كفار بردند در زندگانى دنيا، و تمتع به دنيا و استغراق در شهوات همان نور فطرت اللَّه باشد كه از حضرت قدس، با طهارت و پاكيزگى نازل شده بود و از موائد آسمانى براى انسان بود، و به واسطه توجّه به دنيا و تمتع به آن، آن را از دست داد.
بالجمله، چون به حكم برهان، غذا و متغذى بايد مناسب باشد، فطرتهاى اصليّه كه از نورانيّت خود خارج نشدهاند، لازمه آنها تصديق حق و خضوع براى حقيقت است و آن فطرتهاى محجوبه، كه جهالت و شيطنت بر آنها غلبه نموده،
[1] مرگ بر آدمى باد كه چه ناسپاس است. (عَبَس/ 17).
[2] و روزى كه كافران را بر آتش عرضه كنند [به آنها گفته مىشود:] شما در زندگى دنيا از چيزهاى پاكيزه بهرهمند شُديد، امروز به عذاب خوارى پاداش شما را ميدهند، و اين بدان سبب است كه در زمين بىهيچ حقّى گردنكشى مىكرديد و عصيانگرى را پيشه خود قرار داده بوديد.