ايستادى مىگويى كه من توبه كردم! اين از توبه فرعون- اين بدتر است! جبران بايد بكنى اين چيزها را. اگر توانستى همه اين جنايات بيست و چند ساله را جبران بكنى، آن قدرى كه به جيب امريكا ريختى برگردانى، اين پايگاههايى كه براى امريكا در مملكت ما درست كردى اينها را خراب كنى و برگردانى، آن همه كه آدم كشتى، اينها را زنده بكنى، آن وقت بگويى كه من توبه كردم؛ اما با اينكه جنايات تو كردى و اين جنايات ثبت هست در تاريخ، همه ماها ديديم كه تو چه كردى و با اين ملت دارى چه مىكنى و چه كردى، آن مردكه [1] مىگويند در راديو- در راديو و تلويزيون گفته است كه من همه را خواهم كشت! مىگويند يك همچو كلمهاى هم گفته. خوب، بله اين طور آدمند؛ ولى موفق نخواهند شد ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار].
جنايات جبران ناپذير شاه
يك آدمى كه يك روز مىگويد به علما كه اينها را مثل حيوانات نجس ازشان اجتناب كنيد!- به روحانيون اين طور گفت: مثل حيوان نجس از اينها اجتناب كنيد؛ يك روز گفت كه اينها مثل يك كرمهايى مىمانند كه در نجاست مىلولند! يك روز هم مىآيد مىايستد مىگويد مراجع عظام و آيات عظام و مراجع كذا، علماى اعلام. آن دستش هم چماق! چطور باور كند كسى از تو اين حرفها را؟ خوب، لا اقل اگر در پيشگاه ملت، در پيشگاه علماى ملت، تو توبه مىخواهى بكنى، لا اقل يك توبه ظاهر الصلاحى بكن. تو عقلت اين قدر نمىرسد كه اين توبه را هيچ بچهاى قبول نمىتواند بكند! خوب لا اقل توبه مىخواهى بكنى، خوب بگو كه من توبه كردم، بروى كنار. يا فرض كن، لا اقل بدنت را نجات بده فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ[2]. تو نمىتوانى بدنت را هم نجات بدهى! تو ديگر نمىتوانى نجات بدهى خودت را. لا اقل اگر چنانچه اظهار ندامت مىكنى و راست مىگويى كه نادم هستى، لا اقل ديگر شمشير نكش! در همان حال كه دارى مىگويى كه