باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه- در همين قانون- كه اعطا مىكند، سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطا مىكند به شخص سلطان؛ در پنجاه سال پيش از اين شخص سلطانى كه مىخواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدرِ- فرض كنيد اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت- به پدر ايشان [كه] يك شخصى آن وقت بوده. آنهايى كه رأى دادند بعداً گفتند «و سلسله ايشان»! سلسله ايشان «شخص» نيست، يك عنوانى است. «شخص» عبارت از اين است. عالِم شخص نيست، اين آقا شخص است. قانون مىگويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مىدهند به «شخص» سلطان. اينكه سابق آنها- فرض مىكنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مىگوييم- ملت بوده اما قانون مىگويد كه بايد اعطا كنند به شخص؛ يعنى اين آدمِ يك ذرع و نيمىِ داراى كذا و داراى وصفِ كذا و اسمش محمد رضا خان و داراى همچو اخلاق كريمهاى كه همه مردم را مىكشد! [خنده حضار] و اينها، اين شخصِ موجود در خارج، اين «يك سر و دو گوش» كه موجود است در خارج. در اول سلطنت رضا شاه- كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همهاش باطل اندر باطل اندر باطل است- آنهايى كه رأى دادند نسبت به شخص رضا شاه، بسيار خوب به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را- نعوذ باللَّه- دادند [خنده حضار] اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند؛ به شخص ندادند. بعد گفتند «سلسله پهلوى» و اولاد او! اولاد او «شخص» نيست؛ يك كلى است. اين خلاف قانون است. قانون مىگويد بايد به شخص او بدهند؛ ندادند به شخص او.
سلطنت غصبى
اينها همهروى فرض اين است كه- يك فرضهاى باطلى است كه ما مىكنيم- كه خير در زمان رضا خان، در آن وقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و