زندگى [مىكنيم؟] ما همه نشستيم ايرانىها همه دارند زندگى مىكنند. همين آقا [1] گفت كه اگر شاه نباشد كمونيست مىشود. خوب حالا شاه نيست، كمونيست شد؟ الآن شاه هست؟ شاه كه نيست. رژيم شاهنشاهى كمونيستى را از بين برده است؟ رژيمى هم در كار نيست! نه «رژيم شاهنشاهى» الآن در كار است، نه «شاهنشاه» ى در كار است، نه «شاه» ى در كار است. شما مىگفتيد كه اگر من نباشم- محمد رضا خان اين جور مىگفت- كه اگر من نباشم تجزيه مىشود مملكت! يك تكهاش را انگليسىها مىبرند، يك تكهاش را روسها مىبرند، يك تكهاش را امريكايىها مىبرند! ما آن وقت هم مىگفتيم كه آقا تو كه هستى اين طورى است! تو برو اين حرفها نمىشود. الآن هم رفته؛ الآن مملكت ما تجزيه شده است؟ يكى از اين طرف، يكى از آن طرف؟! خوب رفت او، تمام شد.
شاهنشاهى و ملى گرايى دو روى يك سكه
تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهاى محمد رضا خان بوديم؛ به صورت شاهنشاهى و اعليحضرتى آريامهرى! حالا ما گرفتار «مليت» و «آزادى» و اين حرفها هستيم. سر قبر دكتر مصدق برويم و- عرض كنم- از اين حرفها! ما نه آنها را باور كرديم، نه اينها را باور مىكنيم. ما خوش باور نيستيم، چه كنيم! ما مىبينيم همان بساطى كه در زمان محمد رضا خان- شاه سابق- بود حالا هم همانها دارد اجرا مىشود. همانهاست. آن وقت آدم مىكشتند حالا هم آدم مىكشند، آن وقت غارت مىكردند حالا هم غارت مىكنند، آن وقت از اجتماعات جلوگيرى مىكردند حالا هم جلوگيرى مىكنند. زورشان نمىرسد و الّا دو نفر آدم را نمىگذاشتند با هم جمع بشوند. شما هم كه مىگوييد بيش از دو نفر نبايد باشد، دو نفر هم شايد نمىگذاشتيد. زورتان نمىرسد حالا! ديگر مردم اعتنا به آنها نمىكنند. همان برنامه است، همان بساط است؛ تغيير اسم مىدهند. يك [روز] اسمش شاهنشاهى مىشود، يك روز مليت و جمهورى دموكراتيك و اين حرفها. اينها با اسلام بد هستند، با جمهورىاش خوبند! آن تكه دومش كه جمهورى اسلامى است با