انسانى را دارند از بين مىبرند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده تقريباً. پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مىرود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد استقلال مىرود، اين چه جور مىشود ديگر، مملكت ما چه مىشود، استقلالش از بين مىرود! و ما استقلال مىخواهيم.
وابستگى همه جانبه
درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد. نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است. يك كار صحيح نمىكنند اينها. يك اقتصاد وابستهاى كه مونتاژ است- به اصطلاحشان- بايد از خارج بياورند بخرند؛ ما [مصرفكننده] هستيم. بياوريم مصرف كنيم. همين ... جفت كنيم اينجا، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج؛ يعنى صادر مىكرد، صادركننده بود. يعنى يك مملكت يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند؛ حالا رسيده به آنجايى كه خود اينها در حساب مىگويند كه سى روز يا سى و سه روز ... براى مملكتمان [غذا] داريم، باقىاش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.
ايران ميدان چپاولگران
تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده تمامش را به غير دادهاند. «ملى» كردهاند مراتع را! اينهايى كه من عرض مىكنم، به من اشخاص با سند نوشتهاند. من الآن پيشم نيست اين [نوشتهها] مع الأسف، به نجف فرستاده بودند، آنجا هست- حالا گم شده يا [امحا] شده نمىدانم- كه بهترين مراتع، مرتعِ يك طرفى بود، كه نوشته بود مراتع كجا، بهترين مراتع كه وقتى كارشناسهاى انگلستان آمدند اينجا گفتند كه بهترين مراتعْ مرتعِ فلان جاى ايران است كه در آن همه [گونه] دامدارى مىشود كرد؛ و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند! اين مراتع [را]. جنگلهاى ما «ملى» شده؛