جنگل هم دادند به يك دسته ديگر! اصلًا ... همين طور ريختهاند سر اين سفره و همه دارند مىچاپند! يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مىرود و براى حفظ ايشان است. اينكه مىبينيد كه از هر گوشه [جهان] صدا در مىآيد به اينكه ما طرفدار [شاه] هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها! آنها نفت ما را مىخواهند! بهتر از اين [شاه] كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مىخواهند كه مملكتى به اسم «اصلاحات ارضى» يك بازار بشود براى امريكا! امريكا گندمهايش را مىريخت دور، توى دريا مىريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد.
يك مملكت دامدارىاش را بكلى از ... از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند؛ مراتعش را به غير دادند. همه چيز آن را از بين بردند، و الآن شما براى همه چيز محتاجيد. اگر يكوقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران بعد از سى و سه روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مىخورد! مملكت ديگر مملكت نيست! ما مملكت كه مىخواهيم. [شاه مىگويد] پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد! در اين نطق چند روز پيش از اين گفت كه بياييد همه فكر كنيم براى مملكت! [خنده حضار] ما هم همين را [مىگوييم]. همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبودهاند، حالا افتادهاند به فكر مملكتشان. حالا دارند فكر مىكنند براى مملكت كه دادشان بلند شده است كه آقا چرا، چه خبر است اين قدر مىخوريد؟! ورم كردهاند خدا مىداند! نمىدانيد اينها چه جور مىچاپند! ما هم نمىدانيم، شما هم نمىدانيد، بعدها اينها كشف مىشود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت.
استقلال بر باد رفته
ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مىرود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلالِ- نمىدانم- اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان [برود؟] چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشى