بود. بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمىآمد جز شلوغكارى! چنانچه حالا هم همين، جز شلوغكارى كارى از آنها نمىآيد.
پيغمبر اكرم- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- از اول كه قيام كرد، تنها- تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را. قومش را دعوت كرد به حقْ تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود. تنهايى قيام كرد اول هم. مثلًا زنش كه در منزل بود- حضرت خديجه- به او ايمان آورد، و حضرت امير كه بچهاى بود آن وقت ايمان آورد؛ و بعد كم كم در مدينه. در مكه هم كه بودند- در سيزده سال- نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكّىها همه مقتدر و چيزدار بودند و مىديدند كه اگر اين رشد بكند با منافعشان مخالف است. از اين جهت با او مخالفت مىكردند، از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود. اين بتها هم آلت بود پيش آنها. همچو نبود كه بتپرستها خيلى به بت هم همچو [معتقد باشند]؛ عمده منافع ماديشان بود كه آنها در مقابلش مىديدند پيغمبر اكرم است و منافع مادىشان در ضرر است. تا در مكه بودند- تقريباً- مىشود گفت تنها بودند. يكى- دو تا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها. فعاليت هم در مكه جز اينكه دعوت مىكردند و دعوت زيرزمينى- به اصطلاح- مىكردند چيزى نبود؛ تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه؛ آن وقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرتهاى بزرگ.
ثمره اعتقاد به قدرت خدا
وقتى كه مطلبْ الهى شد، ديگر خوف از قدرتها [نيست؛] هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست. خوف از قدرتها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند. مسلمين، مؤمنينى كه اعتقاد دارند به مبدأ قدرت، اينها از قدرتها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند، از همين فقيرهاى بيچاره بودند، لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرتها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند، و در يك زمان كمى، مسلمينى