انسان مىكند، ساير كسبها را مىكند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است. گاهى انسان ضرر مىبرد از اين تجارت، گاهى نفع مىبرد. و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد در صد نفع نيست؛ گاهى نفع است، نفع مادى دارد؛ گاهى ضرر مادى است. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار- مثلًا- و كشتيم، كشته شديم؛ خيال بكند كه اين ضرر است؛ لكن اين ضرر نيست، كشتهها پيش خدا زندهاند. اجرهايى كه آنجا هست ربطى به اين عالَم ندارد. اينكه براى خداست، هميشه نفع دارد؛ هميشه از خسارت محفوظ است.
پيامبران به تنهايى در برابر طاغوتها
مردهاى تاريخ بسياريشان تنها ايستادند در مقابل قدرتها. حضرت ابراهيم تنهايى ايستاد و بتها را شكست؛ كه وقتى آمدند گفتند كه يك كسى به او- ابراهيم- مىگفتند اين كار را بايد كرده باشد. تنهايى قيام كرد در مقابل بتپرستها و در مقابل شيطان وقت [1]، و از تنهايى نترسيد براى اينكه اين قيامْ قيامِ للَّه بود، براى خدا بود. و چون قيام براى خدا بود، هر دو طرفش نفع است. چه پيش ببرد نفع برده است، چه پيش نبرد باز هم نفع برده است. يكى از دو خوبيها را دارد: يا خوبى دنيايى دارد؛ يا اگر دنيا گيرش نيامد، خوبى آخرتى آن بلااشكال است و هست.
حضرت موسى يك شبانى بود. شبانِ حضرتِ شعيب بود مدتها. و تنهايى مأمور شد كه برود و قيام كند. منتها ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد. آن وقت شد «مَثنى». اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد؛ شدند دو نفر. اما در مقابل چه دستگاهى؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الآن هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست. آن آثار عجيب و غريبشان. ايستاد در مقابلشان تنهايى. بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش