بنا بر اين ما اين مراتبى كه هست كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و- عرض مىكنم- كوتاه كردن دست اينها، اينها همهشان جزء مقاصد است؛ منتها مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود. آن مقصد اعلاى ماست. و الّا اينها همهاش جزو مقاصد شده حالا ديگر؛ و لو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الآن جزء مقاصد هستند، و ما همان طورى كه حكومت اسلامى را مىخواهيم حكومت اين را هم نمىخواهيم. البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مىگفتيم حكومت اسلامى مىخواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد، و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد؛ چون اسلام حكومتش اين جورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد؛ كفار، هيچ كس، نبايد تصرف داشته باشند.
بنا بر اين، و لو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت، لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را ... آمال و آرزويمان است.
اطاعت امر خدا، يك پيروزى بزرگ
و حالا اينكه مىخواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يكوقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه خوب چه شد؟ خونها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولًا شده است خيلى چيزها. اينها الآن از آن خر شيطان پايين آمدهاند يك قدرى؛ و ثانياً چه شد؟ يك تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه «خوارج» ممكن بود به حضرت امير بگويند خوب چه شد؟ شما هجده ماه جنگ كرديد چه شد؟ «چه شد» يعنى چه؟ خوب تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مىخوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست- سى سال نماز خوانديد چه شد؟! خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا كردم. «چه شد» كدام است؟! من اطاعت خدا را كردم. خدا گفته بكن، من هم كردم. «چه شد»