و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد، همان است كه حضرت امير هم نتوانست. يعنى جنگ كرد و هجده ماه هم جنگ خونين [كرد] كه از طرفين عده زيادى [كشته شدند] همه اينها مسْلم بودند، از طرفيْن هم آنها مسْلم بودند و هم اينها مسْلم بودند، آنها مُسْلمِ فاسق بودند اينها مُسْلمِ عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و- عرض مىكنم كه- موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عدهاى از ما كشته بشود يا ما يك عدهاى از آنها را بكشيم باكى نداريم، براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مىكنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اين طور اشخاص، با اين طور ظَلَمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مىكنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مىدهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم. اگر يكوقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مىبريم و معارضه مىكنيم. خودمان تفنگ به دوشمان مىزنيم و معارضه با آنها مىكنيم، هر وقت مقتضى بشود؛ يك دستمان هم به مقتضياتش محقق بشود. ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر [كشته بدهيم] حضرت امير بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر- تقريباً- در اين جنگها، در اين هجده ماه، كشته شد؛ ايشان باز [به جنگ ادامه داد] زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مىخواست كنار بزند، اين كفار قريش را مىخواست كنار بزند، خوب جنگها كرد و در يك جنگهايى موفق شد و در يك جنگهايى شكست خورد و آدم كشته شد؛ و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر- مثلًا- كشته شد. در جنگ [صِفين] «عمار ياسر» كشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آن قدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشته مىدهيم.
تحول تودهها، بزرگترين دستاورد نهضت
و بعضيها نق مىزنند كه ... [اين همه] كشته داديد، چه؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولًا خيلى از چيزها شد. يك ملت كه يك پاسبان اگر توى بازارش مىآمد و مىگفت كه ببنديد مىبستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران- بزرگترين بازارهاى ايران- يك