سلطنت اين خاندان و اصل سلطنت؛ اصل سلطنت هم از اول يك چيز مُهْمَل بود، از اول معنا نداشته است، كه سلطنت مساوِق [1] با استبداد و قلدرى و ديكتاتورى است؛ و اين ممالك كوچك، اين ممالك بزرگ هم، همين طورهاست. آنهايى كه سلطنتى بودهاند، چنانچه هر جايش را نگاه كنيد ... زيادش همين قلدريها و همين ديكتاتوريها هست. اين اختصاص به ايران و سلاطين ايران ندارد. سلاطين و تزار روسيه و اينها، بدتر از اينها بودهاند.
مدعيان عدالت و دموكراسى
حالا هم كه ممالك خارجْ باز به صورت جمهورى، بسيارى شان درآمدهاند، باز هم همان مسائل به يك صورت ديگرى هست. منتها خيال نكنيد كه يك مملكتى الآن روى موازين عدالت اجرا بشود؛ خير. مثلًا مملكت امريكا را كه ملاحظه مىكنيد كه از ممالكى است كه بزرگ است و به طور جمهورى اداره مىشود و اعلاميه حقوق بشر را امضا كرده است و داد مىزند از آن حقوق بشر و آزادى مردم و اينها، آنجا هم اين طور نيست كه يك آزادى به طور صحيح، يك عدالت به طور صحيح باشد؛ منتها رئيس جمهور در آنجا در خودِ مملكت خودشان، خيلى زياد اجراى قوه نمىكند؛ در ممالك ما اجراى ديكتاتورى مىكند. اين ممالك ما كه زير دست آنهاست، در ممالك ما مأمورها را گذاشتهاند و تأييد از آنها مىكند؛ از كشتارى كه ايشان مىكنند، تأييد مىكند؛ و از كارهاى جنايات و خياناتى كه اينها كردهاند [و] براى اينها مىكنند؛ و آنها هم تأييد از اينها مىكنند. اين طور نيست كه يك طرز حكومتى، از اين حكومتهايى كه هست، چه جمهورىاش و چه سلطنتىاش و چه مشروطهاش و چه استبدادش، يك حكومت عادلهاى باشد كه واقعاً اصلاح به حال ملت بكند و براى مردم فرمانروايى بكند، نه فرمانروايى براى قدرتهاى بزرگ و براى خودشان بكند، نداريم يك همچو حكومتى؛ و ما يك همچو حكومتى مىخواهيم، كه اين حكومت اسلامى است. اگر چنانچه ما بتوانيم ان شاء اللَّه حكومت