. معاملات اسارتبار و بخصوص معامله 15 ميليارد دلارى اخير با استعمار امريكا، ضربه نابودكننده ديگرى است كه شاه به اقتصاد ايران وارد ساخته و چوب حراج تازهاى است كه بر ثروت و ذخاير ملت محروم ايران مىزند.
ملت ايران مجبور است به كسى رأى موافق بدهد كه وضع كشاورزى و دامپرورى ايران را چنان به عقب رانده كه اكنون بايد گندم، برنج، گوشت، روغن و ساير ارزاق را با قيمتهاى هنگفت وارد كند. شاه كه در آغاز طرح- به اصطلاح- «انقلاب سفيد» به دهقانان نويد مىداد كه در سايه اصلاحات ارضى، غله مورد نياز كشور در داخل تأمين مىشود، اكنون به جاى خجلتزدگى افتخار مىكند كه دو ميليون و نيم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جارى وارد كرده است! در صورتى كه مطلعين مىدانند كه يك استان ايران، مثل خراسان، قدرت تهيه گندم براى تمام كشور را داشت و اين قدرت را «انقلاب سفيد شاه» سلب كرد.
شاه بيش از ده سال است كه فرياد از پيشرفت كشور مىزند، در حالى كه اكثريت ملت را در فقر و فاقه غوطهور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت براى عمال خود عمارات چند طبقه بنا مىكند ولى در دهات و قصبات- كه قسمت عمده جمعيت ايران را تشكيل مىدهند- از مواهب اوليه زندگى خبرى نيست، و اكنون وعده 25 ساله به مردم مىدهد. ولى مردم آگاه ايران توجه دارند كه اين وعدههاى او پوچ و عارى از حقيقت است. قدرت كشاورزى از كشور سلب گرديده، وضع كشاورزان و كارگران روز به روز وخيمتر شده و از صنعتى شدن مستقل و غير وابسته جز اسمى نيست و نخواهد بود مگر اينكه به خواست خداى قادر اين رژيم پوسيده تغيير كند.
با تمام شدن ذخيره نفت به دست اين رژيم، آن چنان فقرى به ملت روى مىآورد كه جز تن به اسارت دادن راهى ندارد. ملت شريف ايران، كه نه زراعت دارد و نه صنعت، بايد با فقر و فلاكت دست به گريبان باشد و يا به عملگى براى سرمايه داران تن در دهد.
شاه از مشروطه و قانون اساسى دم مىزند، در صورتى كه خود او در رأس مخالفين قانون اساسى و مشروطيت، اساس مشروطه را از بين برده است؛ كه نمونه بارز آن مصاحبه