اين آقاى كارتر- نمىدانم فهمش اين قدر است يا حقه بازىاش اين قدر است؟! مىخواهد اغفال كند؟ آخر كى را مىخواهد اغفال كند؟! شايد آنهايى كه نمىدانند در ايران چه مىگذرد، آنهايى كه نمىدانند چه خبر است در ايران. شمايى كه مىدانيد در ايران چه خبر است، مايى كه مىدانيم در ايران الآن چه خبر است، مردم چه مىخواهند و اينها چه مىگويند.
اصلاحات ارضى زمينهساز فقر و آوارگى
مردم مىگويند آقا ما مىخواهيم نفتمان مال خودمان باشد، ما مىخواهيم مملكتمان آن زراعتى كه داشت دوباره برگردد به آن. آقا، زراعت را همچو به هم زدند! اين «اصلاحات ارضى» كه آقا گفتند و آن قدر طمطراق كردند، «اصلاحات ارضى» به امر دولت امريكا بود براى اينكه بازار درست كنند كه چيزهاى آنها فروش برود؛ يعنى زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشويم. الآن هم كه مىبينيد، كه هر چى مىخواهيم از خارج بايد بيايد. زراعت ما اين جور شد؛ زراعت ما را آن جور كردند. خوب، مردم ريختند، آن زارعين بيچارهاى كه ديگر در آنجا نتوانستند زندگى كنند، ريختند به شهرها، به تهران. الآن تهران يك محالّ زيادى، چندين محل، حدود سى- چهل تاست كه براى من نوشته بودند، محلههاى كوخنشين، محلههايى كه خانههاى گِلى دارد كه هيچ چيز ندارد كه ده نفر عائله در يك چادر كوچكى در اين زمستان سردْ زندگى بايد بكنند؛ كه آب ندارد؛ بايد آب را از پنجاه- شصت پله بروند بالا، لب خيابان برسند- تو گودال منزلشان است- لب آن خيابان برسند و از آنجا آب را بردارند بياورند از اين پلهها پايين براى بچههايشان. اين چه شد؟ براى اينكه «اصلاحات ارضى» فرمودند! [با] اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها. و وقتى كه به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند كه رو بياورند به شهرستانها. آمدند شهرستانها و اين شد. وضع بيچارهها اين طور شد. از آن طرف وضع زراعت ما به هم خورد. ايرانى كه مركز زراعت بود، شايد آذربايجان ايران بس بود براى ايران [و] باقى آن را بايد صادر كنند، الآن به اندازه يك ماه، سى روز يا سى