هزار از اين مردم كشتند، در روزنامههاى شوروى تأييد كردند از شاه. الآن هم تأييد كردند اين را، با اين كشتارى كه الآن شما ملاحظه مىكنيد در ايران هر روز يك گوشهاى هست. الآن هم اين كار را ... اينها همه شان براى اين است كه اين گاز ايران را مىخواهد، آن نفت ايران را مىخواهد؛ آن دارد گاز ايران را مىبرد، آن دارد نفت ايران را مىبرد همه دنبال اين هستند كه اين ملت ضعيف عقب بمانند؛ چشمهايشان باز نشود مبلّغهايشان، تبليغاتشان، هميشه تبليغ به ضد دين و به ضد روحانيت است تا مردم را از اينها جدا كنند، مردم را از ديانت جدا كنند، مردم را از روحانيت جدا كنند، خودشان را به جان هم بريزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما كشته بدهيم، محمد رضا خان استفاده كند؛ آن بالاتريها هم زيادتر استفاده كنند.
مفهوم «آزادى» و «جامعه مترقى» در نظر كارتر
اين ملت برايش چه مانده؟ اين ملت برايش همين [مانده] كه تو سرش بزنند و نظامى باشد. اصلش، تمام حكومت، هر جا هست حكومت نظامى باشد. هر كس سرش را از خانهاش در مىآورد بزنند بكشند. اين وضع يك وضع خاصى است كه ايران اين وضع را دارد. مطالعه كنيد ببينيد اصلًا در دنيا شبيه دارد؟ يك همچو شبيهى ما در دنيا داريم كه همه مملكت حكومت نظامى باشد و نتوانند حكومت نظامى [را] بردارند؟ خوب، نمىتوانند هم بردارند، براى اينكه مردم ايستادهاند؛ مقابلشان ايستادهاند. حالا هم كه حكومت نظامى است مردم ايستادهاند؛ اما ايستادهاند چه چيزى مىگويند؟ ايستادهاند آن حرفى كه آقاى كارتر ديروز گفته است مىگويند؟ آقاى كارتر مىفرمايند كه شاه آزادىِ خوب مىخواهد بدهد، آزادى مطلق مىخواهد بدهد، و شاه مىخواهد كه يك مملكت مترقى- يك اجتماع مترقى- درست كند، و اين مردم با آن مخالفند! مخالفت مردم براى اين است كه مردم آزادى نمىخواهند و ايشان مىخواهد با زور- با سرنيزه- آزادى بدهد! [خنده حضار]. سرنيزهها براى اين است كه تو سر مردم مىزنند كه بياييد آزادى بگيريد! مردم «جامعه مترقى» نمىخواهند، سرنيزه آمده مىگويد بخواهيد! آدم با