حالا بخواهيم، بايد برويم به انگلستان. هى هر چند روز يكدفعه يك نفر راه مىافتد مىرود انگلستان براى معالجه. خوب اگر ما طبيب داشتيم چرا انگلستان مىرفتيم؟ شما دانشگاه را از بين بردهايد؛ الآن ما دانشگاه نداريم. يك صورتى است و نمىگذاريد هم حتى اين صورت محفوظ بماند. چه بكنند بيچاره دانشگاهيها و استادهاى دانشگاه چه بكنند از دست اين هيولاها؟ همه حيثيات ايران يك حيثيت انگلى شده، تمام حيثيت ايران را اين آدم به باد داده و انگل كرده. آن قدر كه مىشده استفاده بشود، داده به شركتهاى بزرگ، و يك قدرى هم با اجازه آنها خودش و دار و دستهاش خوردهاند؛ و اين بيچارههايى كه در روستاها بودند- و به قول خودش دهقانْ ما درست كرديم- اين دهقانهاى بيچاره را از آنجاها كوچ دادند آوردند. اين چادرنشينهاى اطراف تهران و آن زاغهنشينهاى اطراف تهران، همين بيچاره دهقانهايى بودند كه دامدارى مىكردند و براى مملكت ايران پشم و روغن و- نمىدانم- گوشت تهيه مىكردند. همه اينها از بين رفته؛ حالا بايد همه از خارج بيايد. گوشتش از خارج بيايد، گندمش از خارج بيايد. كشاورزى ما را بكلى از بين برده است، فرهنگ ما را از بين برده، ارتش ما را از بين برده، حيثيت ارتش ما را از بين برده، روحانيت ما را خيال دارد از بين ببرد و موفق نخواهد شد ان شاء اللَّه.
وحدت كلمه در بركنارى شاه
الآن تكليف همه ما مسلمين، وحدت كلمه و اولْ كلام اينكه اين نباشد، ما بعد خودمان درست مىكنيم. در رأس همه كلمات، كه همه متفق الكلمه بايد باشند و اگر كسى تخلف كند به اسلام خيانت كرده، اين است كه اين نبايد باشد. اگر شما در نوشته يك حزبى ديديد كه از آن بيرون مىآيد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، به طور مطلق اين را گفتن، معنايش اين است كه ايشان بايد باشد. اين خيانت است. بايد آنهايى هم كه مىگويند قانون اساسى و حقوق بشر، بگويند قانون اساسى بعد از اصلاح اين موادى كه با سرنيزه درست شده است. ما شاهد قضيه بوديم كه اين موادى كه درست شد و اينها را به اين سلطنت منحوسه رساند، با سرنيزه بود، با سرنيزه رضا خان بود. نه اينكه مردم يك