مىخواهى راه باز كنى براى جنايات و الّا تو ممكن نيست كه دست بردارى از جناياتت. كسى كه اعصابش اين طور خرد شده و خراب شده و مىبيند همه ملت با او مخالف هستند، اربابها هم؛ مىترسد كه اگر ملت مخالفتشان طول بكشد، آنها هم دستشان را از سرش بردارند؛ و خدا مىداند كه اگر يك روز دستش را اين امريكاى خبيث از سر اين [شاه] بردارد، هيچ برايش نمىگذارند بماند؛ همان اطرافيانش او را خواهند خورد.
سلاح ايمان، نيرومندترين سلاحها
ولى حالا ملت چه بكند؟ مستشارهاى خارجه ريختهاند به ايران و همه چيز دست آنها هست، قدرت دست آنها هست، ملت ضعيف است. اين اشخاصى كه [از] حقوق بشر [دائم] دم مىزنند، همينها ملت ما را به اين طور گرفتارى كشاندند. چه بكند يك ملت ضعيفى كه اسلحه ندارد، [قدرت] ندارد؟ ولى هيچ اسلحهاى با ايمان نمىتواند مقابله بكند، هيچ اسلحهاى با قيام ملت نمىتواند مقابله بكند. امروز همه اسلحهها نمىتوانند مقابله كنند با قيام مردم؛ هر چه بكشند باز نمىتوانند. اين مصيبتها كه مىبينيد، كه همه شهرها الآن گرفتار هستند؛ هر روز يا گرفتار پليس هستند يا گرفتار جُنْديها و لشكريها هستند با تانك و توپ و مسلسل، يا گرفتار يك دستهاى هستند كه مىآيند تظاهر مىكنند و زنده باد و جاويد باد مىگويند. توى خانه بعض مراجع مردكه رفته و تفنگش را كشيده يا [تهديد] كرده كه من همه شما را مىكشم اگر نگوييد جاويد كذا؛ آنها هم نگفتند و به او [پرخاش] كردند، از قرارى كه شنيدم. اينها گرفتار اين هستند كه بايد جاويد كذا بگوييد. مگر با گفتن جاويد، جاويد مىشود؟ گذشت ديگر مطلب، برود سراغ كارش. اگر بتواند جانش را از دست اين ملت نجات بدهد، يواشكى فرار كند. بيخود برنامه حركتش را به خارج از كشور لغو كرد [1] به خيال اينكه خودش در دست بگيرد قدرت را، آدمكشى را خودش در دست بگيرد. مبادا جا را خالى كند يكى بيايد جايش. چه بروى چه نروى تو ديگر رفتنى هستى بيچاره. و خودت اين كار را كردى، ما اين كار را نكرديم، ملت اين كار
[1] اشاره به لغو سفر رسمى شاه به بلغارستان، به بهانه سرماخوردگى!