از اصفهان اطلاع نرسيده، مىرسد اطلاع؛ نمىشود نباشد. ما چه بكنيم با اين وضع؟ با اين واقعاً انسان متحير است چه بكند.
منطق اينها منطق مسلسل است، منطق ما منطق سكوت! بايد سكوت كنيم! چاره نيست! منطق آنها سيلى زدن است، منطق ما سيلى خوردن! به حضرت عيسى هم نسبت دادهاند كه يكوقت فرمود كه اگر اين طرف من سيلى بزنند، آن طرف [هم] سيلى [بزنند]! همچو حضرت عيسى را ما نمىخواهيم. حضرت عيسى نمىگويد همچو چيزى. اين منطق تنبلهاست. حضرت عيسى پيغمبر اعظم است؛ آن كسى است كه در مهدش شروع مىكند به گفتن كه من چه مىكنم، چه مىكنم، اقامه صلات مىكنم، چه مىكنم، چه مىكنم. در مهدْ پيغمبرِ مبعوث بوده به حَسَب مثال قرآن [1] يك همچو موجودى حرفهاى تنبلها را مىزند؟! حرفهاى بىعرضهها را مىزند كه اگر اين طرف بزنند؟ اين را همين، همين اشخاص، همينهايى كه به عيسى منتسبند- اينها عيسوى كه نيستند، منتسبند- همين اشخاص اينها را درست كردهاند كه اين عيسويها و اين كاتوليكها و اينها را بازى شان بدهند. آنها هم- احمقها- بازى خوردند و لهذا در مقابل حكومتشان هيچ نمىكنند.
ائمه، سراسر عمر در مبارزه با ظلم
از آن طرف، در بين ما هم اشخاصى هستند كه [مىگويند] اولو الامر هر چه، هر زهر مارى مىخواهد باشد، بايد ما از او اطاعت كنيم! اولو الامر است! اولو الامر يعنى زورگو! با زورگو نبايد حرف زد. خوب، پس چرا امام حسن مخالفت كرد؟ چرا امام حسين مخالفت كرد با اولو الامر، آن وقت كه اولو الامر عبارت از يزيد بود؟ تُؤْتِي الْمُلْكَ[2] يكى از آخوندها به من نوشته بود- چند سال پيش از اين- كه شما مخالفت چرا مىكنيد با او؛ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ؛ خداوند هر كس را مىخواهد [سلطنت مىدهد]، اين